آنچه در زیر میخوانید، بخش دوم از مصاحبهی حسین پاینده با مجلهی داستان است. بخش نخست این گفتوگو پیشتر در این وبلاگ بازنشر شده بود.
۴. یعنی اعتقاد دارید نویسندگان ادبیات داستانی برای دستیابی به موفقیت حرفهای باید با نقد ادبی آشنا باشند؟
پاینده: نویسندهی عصر حاضر برای اینکه راوی قابلاعتمادی از ویژگیهای فرهنگیِ جامعهی دورهوزمانهی خود باشد، باید اشراف عمیقی بر روندهای اجتماعی، تحولات تاریخی، ظهور و افول گفتمانها و چندوچونِ فرهنگ مسلط اجتماعی داشته باشد. این بدان معناست که داستاننویس و رماننویس اصولاً باید اهل مطالعات گسترده باشد، یعنی دربارهی تاریخ (بهویژه تاریخ دهههای نزدیک به زمانهی خودش) کتاب خوانده باشد؛ با فلسفه و مکاتب فلسفی اثرگذار در شکلگیری جنبشهای ادبی آشنا باشد؛ قدری روانشناسی کودک خوانده باشد؛ تحولات سیاسی را دنبال کرده باشد، از سمتوسوی تحولات علم و فناوری آگاه باشد و ... . بدون چنین آگاهی و اشرافی نمیتوان داستان یا رمان عمیقی نوشت. از یاد نبریم که نویسندگان در زمرهی اشخاصِ روشنضمیر و آگاه قرار میگیرند. پس باید مطالعهی وسیع داشته باشند. نظریههای نقد هم بخش مهمی از چنین مطالعهای است. اگر دقت کنید میبیند که بهترین داستاننویسان و رماننویسان ما چنین اشخاص مطلع و پژوهشگری بودند. مثلاً آلاحمد بهخوبی با تحولات اجتماعی و تاریخی زمانهی خود آشنا بود، هم تحولات در ایران و تحولات در بلوک شرق. به طریق اولیٰ، او نحلهی فلسفهای مانند اگزیستانسیالیسم را که در اواخر دههی چهل و اوایل دههی پنجاه خورشیدی در میان روشنفکران ما طرفداران پُرتعدادی داشت بهخوبی میشناخت، همچنان که از آثار نویسندهی اگزیستانسیالیستی مانند سارتر هم شناخت خوبی داشت. به همین ترتیب، هدایت با اگزیستانسیالیسم و نحلههای ادبی نزدیک به آن مانند معناباختگی (ابزورد) آشنا بود، یا روانکاوی و سوررئالیسم را میشناخت. بسیاری از نویسندگان ما نهفقط داستان و رمان مینوشتند بلکه همچنین مترجم بودند و آثاری دربارهی مکاتب فلسفی ترجمه کردند. همهی اینها نشان میدهد که نویسنده باید اهل مطالعهی عمیق باشد و اطلاعات عمومی و علمی داشته باشد. نقد ادبی از این قاعده مستثنی نیست و به این معنا، آشنایی با نظریههای نقد از ملزومات تولید ادبی در حوزهی ادبیات داستانی است.
۵.پس آیا میتوانیم نتیجه بگیریم که نظریههای نقد، به پیشرفت ادبیات داستانی کمک میکند؟
پاینده: همانطور که اشاره کردم، نقد ادبی در درجهی نخست به منظور تبیین نظاممند معانیِ متکثرِ متون، با استناد به نظریههای ادبی و با استدلال صورت میگیرد. اما اگر نسل جدیدِ نویسندگان ادبیات داستانی در کشور ما با نظریههای نقد آشنا شوند، به بینش پیچیده و عمیقی از انسان میرسند و آنگاه شخصیتسازی و شخصیتپردازی هم در آثارشان پیچیدهتر و تأملانگیزتر میشود. این تحول البته میتواند سطح ادبیات داستانی را در کشور ما از آنچه اکنون هست بالاتر ببرد و باعث ارتقاءِ کیفی آن شود. دستاندرکاران ادبیات داستانی و بهویژه مدیران فرهنگی در این حوزه اغلب این موضوع را به صورت پرسش مطرح میکنند که چرا رمانهایی مانند «سَووشون» یا «بوف کور» یا «همسایهها» به قلم نسل متقدمِ نویسندگان ما به زبانهای دیگر ترجمه شده، اما این توفیق در مورد آثار متأخر کمتر به دست آمده است؟ یا چرا نویسندگان معاصر ما نتوانستهاند همان شهرت یا شناختهشدگیِ بینالمللی را کسب کنند که مثلاً برخی از رماننویسان معاصر ترکیه در سطح جهانی به دست آوردهاند؟ به نظرم بخشی ـــ اما البته نه همهی ـــ پاسخ به این پرسشها را باید با تفحّص دربارهی همان رابطهای جست که من بین برخورداری از دانش نقد ادبی از یک سو و توانایی خلق داستانها و رمانهای چندلایه و عمیق از سوی دیگر برقرار کردم.
۶. انواع نقد در ادبیات داستانی کدام هستند؟
پاینده: همانگونه که در کتاب «نقد ادبی و دموکراسی» توضیح دادهام، نقد ادبی گفتمانی چندوجهی و متکثر است. انواع رویکردهای نقد ادبی وجود دارند و هر چقدر به زمانهی حاضر نزدیکتر میشویم، این رویکردها متنوعتر و چندگانهتر شدهاند. برخی از رویکردهای نقد با طی کردن سِیری تکوینی و دیالکتیکی، شکلهای جدیدتری پیدا کردهاند که میشود گفت برابرنهاد (آنتیتز) شکلهای قدیمیتر هستند. برای مثال، تاریخگرایی سنتی از دههی ۱۹۸۰ به این سو جای خود را به تاریخگرایی نوین داده است که هرچند محور آن همچنان تاریخ است، اما اهداف و روشهای آن تحت تأثیر اندیشههای فلسفی فوکو دربارهی گفتمان و قدرت، بهکلی تغییر کردهاند. از سوی دیگر، میراث سترگ فرمالیسم، اعم از «فرمالیسم روسی» و «نقد نو»، با گذشت بیش از هشتاد سال از ظهور آن همچنان در مطالعات ادبی باقی مانده است. در چند دههی اخیر نظریههای روایتشناسی تأثیر بهسزایی در مطالعات نقادانهی ادبیات باقی گذاشته است و اهالی ادبیات داستانی اقبال فراوانی به آن نشان دادهاند. ایضاً رویکردهایی مانند نقد اسطورهای و کهنالگویی، بهخصوص دیدگاههای یونگ در این حوزه، هنوز طرفداران خاص خود را دارد. نشانهشناسی و مطالعات فرهنگی را نیز میتوان در زمرهی رویکردهایی دانست که از دههی ۱۹۶۰ به این سو، هم دامنهی مطالعات نقادانه را فراختر کردهاند و هم مفاهیم و روششناسیهای جدید و جالبی را در این حوزه رواج دادهاند. همچنین میتوان از رویکردهای دیگری مانند «واسازی» (نظریهی دریدا)، نقد لاکانی، نظریهی رمان چندصدایی (رویکرد باختین)، یا نظریههای پسامدرن، پساساختارگرا و غیره نام برد. نقد ادبی بهقدری متنوع شده و گسترهی آن بهقدری بسط پیدا کرده است که امروزه برخی از منتقدان ترجیح میدهند صرفاً در یک حوزهی معیّن از آن کار کنند.
۷. در حال حاضر کدام نوع از انواع نقد، در ایران جریان دارد؟
پاینده: به گمانم ما در وضعیتی هستیم که هنوز باید دربارهی اینکه چه کاری مصداق نقد ادبی است تأمل کنیم. بسیاری از نوشتههایی که در مطبوعات ما با عنوان «نقد رمانِ ...»، «نقد شعرِ ...»، «نقد فیلمِ ...» و غیره منتشر میشوند، در بهترین حالت از نوع مقالات موسوم به «مرور و معرفی» (ریویو) هستند، نه نقد ادبی به معنای اخص کلمه که پیشتر تعریفی از آن به دست دادم. این نوع مقالات یک اثر ادبی تازهمنتشرشده را به خواننده معرفی میکنند، نکاتی را دربارهی نویسندهاش مطرح میکنند و نهایتاً ارزیابی شخص مقالهنویس از آن اثر را هم اعلام میکنند. مثلاً مقالهنویس اعلام میکند که «رمانِ ... که تازهترین اثر به قلمِ ... است، بسیار دلچسب و گیراست». این قبیل ارزشداوریها در مقالات مرور و معرفی اِشکالی ندارد و با ماهیت این نوع نوشتار همخوانی دارد، اما نسبتی با نقد ادبی ندارد. بخشی از تصورات و توقعات نادرست ما از نقد ادبی، ناشی از همین کلمهی غلطاندازِ «نقد» و «منتقد» است. ما «نقد» را با «انتقاد» هممعنا پنداشتهایم و گمان میکنیم منتقد کسی است که اشکالات یا ضعفها یا کمبودهای آثار ادبی را برمیشمرد و نظرات شخص خودش را ابراز میکند.
در کنار این نوع مقالات، در نشریات دانشگاهی هم شاهد نوع مکانیکی و بیروحی از نقد ادبی هستیم که خوانندهای ندارد و فقط برای دریافت مدارک دانشگاهی یا ارتقاء مرتبهی اعضای هیأت علمی منتشر میشود. این مقالات را که اصطلاحاً «علمی ــ پژوهشی» نام گرفتهاند، صرفاً در نشریات دانشکدههای علوم انسانی و ادبیات و هنر میبینید. اینها نوعاً برگرفته از پایاننامههای فوقلیسانس و دکتری هستند و صرفاً برای کسب امتیاز در سلسلهمراتب اداری دانشگاه منتشر میشوند. یعنی برای مثال، عضو هیأت علمی که استادیار است، برای ارتقاء به مرتبهی دانشیاری نیاز به کارهای پژوهشی دارد که یکی از مهمترینشان همین انتشار مقاله در نشریات دانشگاهی است. ایضاً دانشیاران برای ارتقاء به مرتبهی استادتمامی باید چنین مقالاتی سرهم کنند و جایی انتشار دهند. معمولاً هم هیچجا غیر از نشریات دانشگاهی این نوع مقالات را نمیپذیرند. جالب اینکه اکنون مدتی است که مطابق با دستورالعمل وزارت متبوع، دانشگاهها این نوع نشریات را به صورت کاغذی منتشر نمیکنند چون کسی آنها را نمیخرد. این نشریات در واقع صفحهای در سایت دانشگاه مربوط هستند و هر نویسندهای مقالهاش را از آنجا به صورت الکترونیکی ذخیره میکند تا در کارنامهی پژوهشیاش بگنجاند و ارتقاء بگیرد. نویسندهی واقعی این مقالات دانشجویان هستند و خود آنها هم اغلب از اینترنت و مقالات دیگران رونویسی میکنند، اما با این استدلال که پایاننامه را استادی راهنمایی کرده است، الزاماً نام استاد راهنمای پایاننامه هم باید بهعنوان نویسندهی مقاله ذکر شود. همانطور که اشاره کردم، این مقالات روالی کاملاً مکانیکی دارند، یعنی نویسنده چندین صفحه را درست مانند جزوههای درسی به تشریح نظریه اختصاص میدهد و بعد آن نظریه را به یک رمان یا شعر یا داستان کوتاه «اِعمال» میکند. آن بخشی که تشریح نظریه است، عیناً از منابع دیگر رونوشت میشود و بنا بر این هیچ خلاقیتی یا هیچ اداء سهمی به دانش صورت نمیگیرد. بخش کاربردی هم جوری نوشته میشود که احساس میکنید تعمیرکار اتومبیل دارد از آچار بُکس و پیچگوشتی برای باز کردن موتور و تعویض تسمهی تایم استفاده میکند. این مقالات نوعاً با زبانی مغلق نوشته میشوند و خوانندهی علاقهمند به ادبیات نمیتواند با آن ارتباط بگیرد. انتشار این شبهنقدها هرچند موجب کسب امتیازات مادی در سلسلهمراتب دانشگاهی میشود، اما تأثیر اجتماعی و حتی معرفتی ندارد.
۸. میشود چند اثر مفید در زمینهی نقد ادبی برای مخاطبانمان معرفی کنید؟ چطور باید دربارهی نقد ادبی مطالعه کرد و آن را یاد گرفت؟
پاینده: مطالعه دربارهی نقد ادبی باید حتماً به صورت برنامهریزیشده و منظم انجام شود تا به نتیجهی مطلوب برسد. از تعامل با کسانی که برای راهنمایی یا منابع نقد با من تماس میگیرند، متوجه شدهام که اکثر آنها کتابهای متعددی را خواندهاند، اما هنوز نتوانستهاند بهاصطلاح راه خودشان را در این مسیر پیدا کنند. میگویند از خواندن مقالهای که رمانی را برایشان نقد کرده است بسیار لذت میبرند، اما خودشان نمیتوانند چنان مقالاتی بنویسند. من مشکل را در مطالعه نکردن آنها نمیبینم، چون همانطور که گفتم این اشخاص غالباً اهل مطالعه هستند و با علاقهای که به نقد ادبی دارند کتابهای متعددی را هم خواندهاند. مشکل بیشتر در نظاممند نبودن مطالعات آنهاست. مقصودم از نظاممندی در مطالعه این است که هر کسی با توجه به سطح دانش و آگاهی پیشینیِ خود، باید منابع متناسب با نیازهایش را بخواند، ضمن اینکه نباید غرق در تئوری شد و از نقد عملی غفلت کرد. بهترین منابع نقد ادبی آنهایی هستند که نظریههای این حوزه از علوم انسانی را با زبانی روشن و فهمیدنی برای مخاطب توضیح داده باشند و در عین حال شامل نمونههایی از کاربرد عملی آن نظریهها باشند تا خواننده الگوی مشخصی از نقد داشته باشد.
بهسختی میشود منبعی را معرفی کرد که همهی علاقهمندان، در سطوح مختلف، بتوانند از آن استفاده کنند. اما اگر کسی با الفبای نقد ادبی آشنا نیست و میخواهد نقد ادبی را از پایه یاد بگیرد، میتواند مطالعاتش را با کتاب «اصول و مبانی تحلیل متون ادبی» نوشتهی سلینا کوش شروع کند که انتشارات مروارید آن را منتشر کرده است. خود من به سبب شغلم که تدریس نقد ادبی در دانشگاه علامه است، برای رفع مشکل کمبود منبعی که هم جنبهی نظری داشته باشد و هم جنبهی کاربردی، کتاب دوجلدی «نظریه و نقد ادبی: درسنامهای میانرشتهای» را تألیف کردم که نظریههای اصلی در این حوزه را معرفی میکند و در پایانِ هر فصلِ آن، نمونه یا نمونههایی از نقد عملی دربارهی ادبیات داستانی و شعر و فیلم (همگی ایرانی) هم گنجانده شده است. با این حال تأکید میکنم شاید هیچکدام از این منابع نیازهای خاص این یا آن خوانندهی علاقهمند را بهطور کامل اجابت نکند. این خود خواننده است که با توجه به مطالعات قبلیاش میتواند منابع مناسب را تشخیص بدهد.
۹. در پایان، اگر مطلب خاصی هست که مایلید اضافه کنید، بفرمایید.
پاینده: به گمانم خوانندهی این گفتوگو، اگر فراست داشته باشد، میتواند با تأمل در وضعیت نقد ادبی در کشور ما به ارزیابی متقنی برسد. پیوند تنگاتنگی بین فرهیختگی و نقد ادبی وجود دارد. کسانی که بخواهند با جنجال و ادعاهای بیاساس جایگاهی برای خود در نقد ادبی ایجاد کنند، فقط تلقی عمومی از اهالی ادبیات را مخدوش میکنند، ضمن اینکه خودشان هم هرگز مورد احترام نخواهند بود. اهالی راستین فرهنگ و ادبیات به زحمات اشخاص برای مطالعات ادبی ارزش قائل میشوند، نه جار و جنجال و شهرتطلبی. نقد ادبی در زمرهی علوم انسانی است و کسانی که نشانهای از انسانیت در عملکردشان نبینیم، نمیتوانند جزو اصحاب علوم انسانی و نقد ادبی محسوب شوند. بدون توجه به جنبههای انسانیِ نقد، از درک ماهیت ادبیات و نقد ادبی عاجز میمانیم و راه به جایی نمیبریم.
برچسبها: نقد ادبی, نظریه و نقد, مصاحبه دکتر پاینده, حسین پاینده