حسین پاینده

منوی اصلی
آرشیو موضوعی
آرشیو ماهانه
تازه‌ترین مطالب
پیوندهای روزانه
پیوندها
امکانات
 RSS 

POWERED BY
BLOGFA.COM

Google


در اين سايت
در كل اينترنت

کتاب گشودن رمان به چاپ چهارم رسید. برای مقدمه‌ی این کتاب از عناوین متداول مانند «پیش‌گفتار»، «مقدمه»، «دیباچه»، «پیش‌درآمد» و غیره استفاده نشده، بلکه به دلیل خاصی عنوان «گشودن این کتاب» به کار رفته است. این کتاب همان ساختاری را که در رمان مورد بحث قرار می‌دهد، آینه‌وار در خودش بازمی‌تاباند و لذا مقدمه‌اش در واقع همان نوع «گشودن» را به نمایش می‌گذارد که متعاقباً به عنوان روشی در نقد ده رمان برجسته‌ی ایرانی به کار رفته است. واژه‌ی «گشودن» در کتاب حاضر، هم به معنای «باز کردن» به کار رفته است و هم به معنای «آغاز کردن». معنای اول به نقد ادبی مربوط می‌شود و معنای دوم به رمان‌نویسی. در معنای اول، «گشودن رمان» یعنی فراتر رفتن از معنای سطحی و راه بردن به معانی ژرف آن. هر متن ادبی مجموعه‌ای معیّن از نشانه‌های واژگانی است که با کنش نقد از حالت بسته و مبهم‌شان «باز» می‌شوند. «باز شدن» به این مفهومِ نشانه‌شناختی مترادف است با مشخص کردن مدلول برای دال‌های متن. به تعبیری استعاری می‌توان گفت که نقد یعنی «گشودن درِ معنای متن» و منتقد کسی است که با گشودن این در، معبری برای ورود به درون متن باز می‌کند. «گشودن رمان» در معنای دوم (معنایی که به عمل نگارش مربوط است) یعنی آغاز کردن رمان به شکلی که هم موجب تعلیق شود و هم نخستین نشانه‌ها از پیرنگی که متعاقباً تکوین می‌یابد را به‌ صورتی فشرده به دست دهد. همان‌گونه که رمان‌نویسان صناعت‌شناس و حرفه‌ای به خوبی واقف‌اند، طراحی صحنه‌ی آغازین دشوارترین مرحله در فرایند نگارش رمان است. اولین صحنه باید آن‌قدر گیرا و تأمل‌انگیز باشد که خواننده را به ورود به جهان خیالیِ رمان، همراهی با شخصیت‌ها و دنبال کردن رویدادهایش ترغیب کند. رمان‌نویسی که نتواند با طرح پرسش‌های تلویحی در صحنه‌ی آغازین رمان خواننده را به کاوش در این جهانِ داستانی علاقه‌مند کند، قاعدتاً نویسنده‌ای توانا نیست. «گشودن رمان»، به معنای دوگانه‌ای که شرحش رفت، هم کلید فهم معانی ثانوی و تصریح‌نشده‌ی آن است و هم شیوه‌ای در نوشتنش.

گشودن رمان می‌کوشد به پرسشی مبرم در حوزه‌ی مطالعات ادبی در کشور ما پاسخ دهد: چگونه از منظر یک منتقد ادبی یا پژوهشگرِ ادبیات رمان بخوانیم؟ پاسخی را که این کتاب از راه بحث‌های نظری و نقد عملی رمان‌های شاخص به این پرسش می‌دهد، می‌توان این‌طور خلاصه کرد که نقد رمان بدون برخورداری از ذهنیتی معطوف به پرسشگری و گفت‌وگو امکان‌پذیر نیست. منتقدی که رمان را منفعلانه می‌خواند بی آن‌که سؤالی در ذهنش نقش ببندد، یا بی آن‌که وارد گفت‌وگویی کاوشگرانه با متن شود، هرگز نمی‌تواند به معانی عمیق‌ترِ آن راه ببرد. رسیدن به هدف نقد (تبیین معانی متن) مستلزم این است که از یک سو متن با ابهام‌ها و دلالت‌های غیرمستقیمش موجد پرسش در ذهن منتقد شود، و از سوی دیگر منتقد نیز متن را به پرسش بگیرد. مقصود از «گفت‌وگوی خواننده و رمان» همین است: تعامل یا رابطه‌ی متقابلِ متن و مخاطب به واسطه‌ی پرسش. پرسشگری پیش‌درآمدی است برای ژرف‌اندیشی و راه بردن به لایه‌های ناپیدای معنا.

مباحث نظریِ گشودن رمان مطالب گوناگونی را در بر می‌گیرد، از بحث در خصوص کارکرد و شیوه‌ی تحلیل عناصر رمان مانند شخصیت، منظر روایی، کشمکش، حال‌وهوا و امثال آن گرفته، تا مباحث مربوط به نظریه‌های ادبیِ متأخر همچون بینامتنیّت، مرگ مؤلف، روایت‌شناسی، پسامدرنیسم و غیره. به منظور آسان‌تر کردن فهم مطالب تئوریک این کتاب، یکصد اصطلاح پُرکاربردِ نقد رمان در ضمیمه‌ای با عنوان «واژه‌نامه‌ی توصیفی اصطلاحات نقد رمان» در پایان کتاب توضیح داده شده‌اند. 

رمان‌های نقدشده در این کتاب از این قرارند:

* بوف کور (صادق هدایت)
* تنگسیر (صادق چوبک)
* شازده احتجاب (هوشنگ گلشیری)
* مدیر مدرسه (جلال آل‌احمد)
* سَووشون (سیمین دانشور)
* ثریا در اغما (اسماعیل فصیح)
* جزیره‌ی سرگردانی (سیمین دانشور)
* چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم (زویا پیرزاد)
* آزاده‌خانم و نویسنده‌اش (رضا براهنی)
* سرخی تو از من (سپیده شاملو)

علاوه بر رمان‌های دهگانه‌ی فوق، در این کتاب دو اثر دیگر نیز (یک داستان کوتاه و یک فیلم سینمایی) نقد شده‌اند که عبارت‌اند از:
داستان «سه قطره خون» (صادق هدایت)
فیلم هامون (داریوش مهرجویی)

فروشگاه انتشارات مروارید: تهران، خیابان انقلاب، روبه‌روی دانشگاه تهران، پلاک ۱۱۸۸؛ تلفن: ‌۶۶۴۶۷۸۴۸

تلفن دفتر مرکزی و مرکز پخش کتاب‌های انتشارات مروارید: ۶۶۴۰۰۸۶۶

فروش اینترنتیِ انتشارات مروارید: www.behanbook.ir


برچسب‌ها: کتاب «گشودن رمان», ادبیات داستانی, رمان ایرانی, نقد رمان
+ نوشته شده در تاریخ  دوشنبه ۲۱ مرداد ۱۳۹۸   | 

آنچه در زیر می‌خوانید مقاله‌ی «ادبیات داستانی ذهنیت‌مبنا»، نوشته‌ی حسین پاینده، است که در شماره‌ی اخیر مجله‌ی سینما و ادبیات (مهرماه ۹۶) منتشر شد.

***************************************************************

حدود دو دهه است که داستان‌نویسی به سبک‌وسیاقی ذهنی‌گرایانه به وجه غالب ادبیات داستانی کشور ما تبدیل شده است. بسیاری از رمان‌ها و مجموعه‌های داستان کوتاه که نویسندگان ایرانی از دهه‌ی ۱۳۸۰ به این سو نوشته‌اند، رنگ‌وبویی کمتر اجتماعی و بیشتر فردی داشته است. برجستگی امر اجتماعی را به طور کاملاً مشهود در ادبیات داستانی‌ای می‌توان دید که شکل‌گیری‌اش به منزله‌ی جریانی قوی به دهه‌ی ۱۳۴۰ بازمی‌گردد و خصیصه‌نماترین نمونه‌هایش را باید در آثار نویسندگانی همچون علی‌اشرف درویشیان، غلامحسین ساعدی، جلال آل‌احمد، نادر ابراهیمی، احمد محمود، جمال میرصادقی، محمود دولت آبادی و کمی بعدتر اسماعیل فصیح جست. بیشتر آثار این دسته از نویسندگان ایرانی را می‌توانیم ذیل عنوان عامِ «داستان‌های عینیت‌مبنا» طبقه‌بندی و توصیف کنیم. خواندن این آثار حسی بلاواسطه از «امر واقع» به خواننده افاده می‌کند. مکان‌ها آشنا یا قابل تصورند، رویدادها شبیه تجربه‌های زیسته‌اند، شخصیت‌ها کمابیش الگوگرفته از انسان‌های واقعی در جامعه‌اند و همه‌ی این عناصر در پیوند با یکدیگر حس‌وحالی از واقعیت‌های آشنا را به وجود می‌آورند.

اگر بخواهیم منظری فلسفی‌ـ‌روان‌شناختی بر این نوع ادبیات باز کنیم، می‌توانیم بگوییم که سوژه‌ای اثرگذار، برخوردار از نَفْسی باثبات و یکپارچه و قادر به تفکر عقلانی، در مرکز داستان قرار دارد. این سوژه همه‌ی معنای خود را از جامعه‌ی بزرگ‌تری به دست می‌آورد که در بطن آن زندگی می‌کند و سودای اعتلای آن را در سر می‌پروراند. این سوژه وقتی که راوی داستان است، چنان‌که در بسیاری داستان‌ها هم هست، نه فقط وقایع را در جایگاه راویتگرِ قابل اعتماد بازمی‌گوید، بلکه همچنین عملِ روایتگری را با تفسیر رویدادها درمی‌آمیزد و بدین ترتیب مرکزیت خود در داستان را تقویت می‌کند. این تفسیر را مثلاً آن جاهایی می‌بینیم که راوی برای تبیین علت رویدادها، انگیزه‌های شخصیت‌ها را به نیابت از خواننده می‌کاود یا پیامد رخدادها را توضیح می‌دهد.

از جمله دیگر ویژگی‌های ادبیات داستانیِ عینیت‌مبنا، پایان یافتن داستان با فرجامی قطعی و بی‌ابهام است که همه‌چیز را برای خواننده روشن می‌کند. در پایان این قبیل داستان‌ها و رمان‌ها، حسی از کامل‌بودگیِ جهان روایت‌شده در داستان به خواننده منتقل می‌شود، حسی که چنین القا می‌کند که خواننده نیز می‌تواند، به تأسی از سوژه‌ای که جهان داستان را به ما می‌شناساند، جهان پیرامون خود را بفهمد و از پیچیدگی‌هایش سر در آورد.

http://s9.picofile.com/file/8311977684/%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA_%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D8%B0%D9%87%D9%86%DB%8C%D8%AA%E2%80%8C%D9%85%D8%A8%D9%86%D8%A7.jpgبنیانی‌ترین ویژگی ادبیات داستانی عینیت‌مبنا را بی‌تردید باید در تلاش مستمر آن برای ربط دادن انسان به جهان مادیِ پیرامونش دید. شخصیت‌های این نوع داستان‌ها در پیوند با مکان‌ها یا رویدادهایی برای‌مان باورپذیر جلوه می‌کنند که از راه تجربه‌های زیسته در جهان واقعی می‌شناسیم. نویسندگان آثار عینیت‌مبنا تلاش می‌کنند داستان را به گونه‌ای بنویسند که به رغم ماهیت تخیلی‌اش، برای خواننده همچون پنجره‌ای شفاف برای نگریستن به جهان بیرون عمل کند. تأثیرگذاری این داستان‌ها زمانی بیشتر می‌شود که نویسنده شیشه‌های این پنجره را به قدری شفاف کند که خواننده به حائل بودن آن پنجره بین خودش و جهان روایت‌شده در داستان فکر نکند. به سخن دیگر، همه‌چیز باید آن‌قدر روزمره، آشنا و در نتیجه باورکردنی به نظر آید که توجه خواننده بعد از اتمام داستان به روزمره‌ترین، آشناترین و باورکردنی‌ترین پدیده‌های پیرامونش (جهان بیرون از ذهن) معطوف شود.

ادبیات داستانی‌ای که بویژه از حدود دو دهه پیش تاکنون در کشور ما رواج بیشتری پیدا کرده و نمونه‌های متعددش را، هم در داستان کوتاه و هم در رمان، در طیفی از آثار نویسندگان نسل متأخر می‌توان یافت، از هر حیث نقطه‌ی مقابل ادبیات عینیت‌مبنا است. این نوع داستان‌ها را که عموماً می‌توانیم «ذهنیت‌مبنا» بنامیم، با این ویژگیِ بنیادین می‌توان از داستان‌های عینیت‌مبنا متمایز کرد که اولویت یا اهمیت فلسفی جهان بیرون از ذهن را به پرسش می‌گیرند. این داستان‌ها بر پایه‌ی این ایده نوشته می‌شوند که جهان عینی، تابعی از حال‌وهوای فکری، احساسات، افکار و در یک کلام تابعی از جهان درونی انسان است. از این رو، راوی دانا، مطمئن و تفسیرکننده‌ای که از جایگاهی مرکزی در آثار نسل اول و دومِ نویسندگان ایران برخوردار بود و به ساختمایه‌های داستان ــ از قبیل زمان و مکان و رویداد و غیره ــ وحدت می‌بخشید، اکنون جای خود را به راوی بی‌اطلاع، نامطمئن و آشفته‌فکری داده است که به جای روایت کردن رویدادهای جهان پیرامونش، دائماً خاطرات محو، گنگ و در عین حال مشوّش‌کننده‌ی خودش را در ذهن مرور می‌کند که به دشواری می‌توان گفت انسجامی در داستان به وجود می‌آورد. این خاطرات اغلب به طور غیرارادی از برهه‌های مختلفی از زندگی شخصیت اصلی به افکار او راه می‌یابند و لذا پیرنگ داستان را به نحوی بارز دچار تشتت می‌کنند.

در بسیاری از این داستان‌ها و رمان‌ها، خواننده به دشواری می‌تواند بفهمد که وقایع کجا و کِی رخ می‌دهند و ربط‌شان با رویدادهای بعدی چیست. این نادانستگی بازتولید وضعیت ذهنی شخصیت اصلی داستان است. راویان به غایت درونگرا، عزلت‌گزین و ژرف‌اندیش این داستان‌ها، آنتی‌تز راویان دانای کل هستند. سرگشتگی، حیرانی و پریشانی این راویان، مانع از آن می‌شود که بتوانند شناختی قابل اتکا از جهان عینی به دست آورند، یا روایتی منسجم از آن ارائه کنند. آنان در ذهن خود مستغرق‌اند و بیش از هر چیز جهان تاریک درونی خودشان را روایت می‌کنند. اگر این جهان درونی از هر حیث متشتت است، اگر این خاطراتِ اضطراب‌آور نظم‌ونَسَق ندارند، پس پیرنگ رمان هم نباید توالی زمانی و علت‌ومعلولی داشته باشد.

در ادبیات داستانی عینیت‌مبنا کشمکش بین شخصیت اصلی و بقیه‌ی شخصیت‌ها، یا بین آمال شخصیت اصلی و شرایط عینیِ زندگی‌اش، عامل پیشرفت وقایع بود؛ متقابلاً در ادبیات داستانی ذهنیت‌مبنا سوژه با خویشتنِ خود در کشمکش است. هر یک از پاره‌های متعارضِ روانِ سوژه او را به سویی سوق می‌دهند و او، سرگشته و حیران، نمی‌داند چه باید بکند. از این رو، پیرنگ جزو کم‌اهمیت‌ترین عناصر داستان‌ها و رمان‌های ذهنی است و این روایت‌ها غالباً فرجام مشخص قطعی ندارند.

http://s9.picofile.com/file/8311977942/%D8%AC%D9%84%D8%AF_%D9%85%D8%AC%D9%84%D9%87%E2%80%8C%DB%8C_%D8%A7%D8%AF%D8%A8%DB%8C%D8%A7%D8%AA_%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86%DB%8C%D8%8C_%D9%85%D9%87%D8%B1_%DB%B9%DB%B6.jpgهمچنان که مهم‌ترین ویژگی ادبیات داستانی عینیت‌مبنا ربط بین فرد جامعه است، بنیانی‌ترین ویژگی ادبیات داستانی ذهنیت‌مبنا ارجحیت فرد بر جامعه است. رمانی که به منظور نشان دادن این ارجحیت نوشته می‌شود، واقعه را بازتاب ذهن شخصیت نشان می‌دهد و لذا چنین رمانی، برخلاف رمان‌های عینیت‌مبنا که معمولاً بازه‌ی زمانیِ طولانی (مثلاً چند دهه) را شامل می‌شوند، ممکن است رویدادهایش فقط یک شبانه‌روز از زندگی شخصیت اصلی را در بر گیرد، اما پیداست که این بیست‌وچهار ساعت نه برحسب زمان تقویمی، بلکه برحسب زمان در ساحت تجربیات روانیِ شخصیت اصلی روایت می‌شود. ملاک عمومیِ زمان (تقویم) کنار گذاشته می‌شود تا ملاک فردی زمان (خاطره) زمینه‌ی پیشرفت پیرنگ را فراهم کند. این خود باعث فشردگی روایت می‌شود و کیفیتی شعرگونه به آن می‌بخشد که تبلورش را در کاربرد وسیع مجاز مرسل در این‌گونه رمان‌ها می‌توان دید.

کدام‌یک از دو شکل ادبیات داستانی که شرح دادیم (داستان‌های عینیت‌مبنا و داستان‌های ذهنیت‌مبنا) بر دیگری اولویت و برتری دارند؟ آیا رواج پیدا کردن این شیوه از داستان‌نویسی به نفع ادبیات داستانی کشور ما است؟ آیا ذهنیت‌مبنایی می‌تواند به رشد و گسترش رمان ایرانی خدمتی بکند؟ هیچ‌یک از این پرسش‌ها را نمی‌توان به طور مطلقاً ایجابی یا مطلقاً سلبی پاسخ داد. هر یک از سبک‌های گوناگون داستان‌نویسی در جای خود می‌تواند پُرطرفدار یا نشانه‌ای از رشد ادبیات باشد. اما اگر سبکی در تباین با سبکی دیگر شکل می‌گیرد و نضج پیدا می‌کند، همان‌گونه که داستان‌نویسیِ ذهنیت‌مبنا چنین نسبتی با داستان‌نویسی عینیت‌مبنا دارد، آن‌گاه بجاست بپرسیم که: آیا این طرز داستان‌نویسی به منظور اجابت کردن ضرورتی تاریخی در سِیرِ تطور ادبیات داستانی یا پُر کردن خلأیی در ادبیات شکل گرفته است؟ طرح این پرسش بویژه از این حیث لازم است که اگر تعداد قابل‌توجهی از رمان‌های منتشرشده در یکی دو دهه‌ی اخیر از گونه‌ی ذهنیت‌مبنا بوده‌اند، آن‌گاه باید دید این رمان‌ها چه خدمتی به ادبیات کرده‌اند که رمان‌های عینیت‌مبنا قادر به انجام دادن آن نبوده‌اند.

پیدایش ذهنیت‌مبنایی در ادبیات داستانی واکنشی بود به معضلات و مسائل جدیدی که مواجهه با مدرنیته و زندگی شهری جدید برای جامعه به وجود می‌آورد. ظهور ساختارهای اجتماعی نو و به تَبَعِ آن مسائل نو در روابط بینافردیِ آحاد جامعه، بازنمایی انسان در ادبیات را تحت تأثیر قرار می‌دهد و شیوه‌هایی ایضاً نو را می‌طلبد. داستان‌ها و رمان‌های ذهنیت‌مبنا در واقع تلاشی ادبی برای پاسخ گفتن به پرسشی ماهیتاً فلسفی‌اند: واقعیت چیست؟ پاسخ نویسندگان رمان‌های عینیت‌مبنا این بود که واقعیت همان داده‌هایی است که از راه حواس پنجگانه از جهان عینی دریافت می‌کنیم و غایت ادبیات چیزی جز بازنمایی همین جهان عینی نیست. اما پاسخ نویسندگان رمان‌های ذهنیت‌مبنا این است که واقعیت، تصویر ذهنی ما از جهان پیرامون‌مان است. واقعیت برداشتی است که ما از وقایع می‌کنیم، نه خودِ آن وقایع به طور خالص. چنان‌که پیشتر اشاره کردیم، نویسندگان چند دهه پیش ایران تلاش می‌کردند ادبیات داستانی را به پنجره‌ای با شیشه‌های شفاف تبدیل کنند تا دنیای اطراف‌مان را بهتر ببینیم، اما نویسندگان متأخر به جای آنچه از خلال این پنجره می‌توان دید، توجه ما را به خودِ آن پنجره و شیشه‌هایش جلب می‌کنند و اعتقاد دارند هرگز نمی‌توان این شیشه‌ها (واسطه‌ی بین ما و واقعیت) را به قدری شفاف کرد که اصلاً به چشم نیایند. زبان (واسطه‌ی بیان در ادبیات) هرگز نمی‌تواند ابزاری خنثی برای بازتاباندنِ آینه‌وارِ واقعیت باشد. زبان مشحون از استعاره‌هایی است که واقعیت را برای ما قابل فهم می‌کنند. از این رو، ادبیاتی که ذهن شخصیت‌ها، برداشت‌های ذهنی‌شان از رویدادها و، در یک کلام، جهان خصوصی آن‌ها را بر ظاهر واقعیت در حوزه‌ی عمومی مرجّح می‌داند، بهتر می‌تواند انسان را بشناساند. تکنیک‌هایی مانند سیلان ذهن، تک‌گویی درونی و امثال آن در رمان ذهنیت‌مبنا به کار می‌روند تا همین دیدگاه فلسفی را در کانون توجه خواننده‌ی امروز قرار دهند. از این کارکرد فلسفیِ ادبیات نباید غفلت کرد، زیرا در غیر این صورت رمان ذهنیت‌مبنا تقلیل پیدا می‌کند به کوششی بی‌دلیل و بی‌فایده برای مبهم‌نویسی و به رخ کشیدن آگاهی نویسنده از تکنیک، بی آن‌که آن آگاهی صورت انضمامی پیدا کرده باشد و به پیشبرد ادبیات خدمتی بکند.


برچسب‌ها: ادبیات داستانی, سیلان ذهن, تک‌گویی درونی, مدرنیته
+ نوشته شده در تاریخ  پنجشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۶   | 

انتشارات مروارید چاپ سوم کتاب گشودن رمان را، با عنوان فرعی «رمان ایران در پرتو نظریه و نقد ادبی»، هفته‌ی گذشته منتشر کرد. این کتاب نخستین بار در دی‌ماه ۱۳۹۲ منتشر شد و چاپ دوم آن چهار ماه بعد، در اردیبهشت ۱۳۹۳، صورت گرفت. اکنون چاپ سوم این کتاب در اختیار علاقه‌مندان قرار گرفته است.

http://s1.picofile.com/file/8227243818/%DA%AF%D8%B4%D9%88%D8%AF%D9%86_%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%8C_%DA%86%D8%A7%D9%BE_%D8%B3%D9%88%D9%85.jpg

گشودن رمان کتابی است که می‌کوشد خواننده را از راه پرسشگری و ایجاد نوعی گفت‌وگوی نقادانه، با شیوه‌ی خواندن رمان آشنا کند. نقد ادبی بدون ذهنیتی معطوف به پرسشگری و گفت‌وگو امکان‌پذیر نیست. منتقدی که رمان را منفعلانه می‌خواند بی آن‌که سؤالی در ذهنش نقش ببندد، یا بی آن‌که وارد گفت‌وگویی کاوشگرانه با متن شود، هرگز نمی‌تواند به معانی عمیق‌ترِ آن راه ببرد. نویسنده‌ی این کتاب بارها بر اهمیت طرح پرسش‌های تأمل‌انگیز در نقد رمان تأکید می‌کند تا خواننده به صرافت اندیشیدن به فایده‌ی پرسشگری در ابعادی گسترده‌تر افتد و نقد را به مفهومی عام در زندگی اجتماعی کاربردپذیر بداند. اگر به پیروی از نظریه‌پردازان پساساختارگرایی مانند رولان بارت زندگی را نوعی «متن» تلقی کنیم، آن‌گاه باید گفت منتقد ادبی به معنای واقعی کلمه کسی است که در زندگی روزمره نیز عادت به پرسشگری و ژرف‌اندیشی دارد. نقد را می‌توان به همه‌ی متون فرهنگی اِعمال کرد و ادبیات فقط بخشی از این متون را تشکیل می‌دهد. همه‌ی ما در داستان‌/‌متن بزرگ‌تری به نام «زندگی» نقش داریم. هدف نویسنده‌ی کتاب حاضر این است که خواننده از راه نقد رمان وارد گفت‌وگوی انتقادی با این متن بزرگ‌تر شود.

مباحث نظریِ گشودن رمان مطالب گوناگونی را در بر می‌گیرد، از بحث در خصوص کارکرد و شیوه‌ی تحلیل عناصر رمان مانند شخصیت، منظر روایی، کشمکش، حال‌وهوا و امثال آن گرفته، تا مباحث مربوط به نظریه‌های ادبیِ متأخر همچون بینامتنیّت، مرگ مؤلف، روایت‌شناسی، پسامدرنیسم و غیره. به منظور آسان‌تر کردن فهم مطالب تئوریک این کتاب، یکصد اصطلاح پُرکاربردِ نقد رمان در ضمیمه‌ای با عنوان «واژه‌نامه‌ی توصیفی اصطلاحات نقد رمان» در پایان کتاب توضیح داده شده‌اند.

رمان‌های نقدشده در این کتاب از این قرارند:

* بوف کور (صادق هدایت)
* تنگسیر (صادق چوبک)
* شازده احتجاب (هوشنگ گلشیری)
* مدیر مدرسه (جلال آل‌احمد)
* سَووشون (سیمین دانشور)
* ثریا در اغما (اسماعیل فصیح)
* جزیره‌ی سرگردانی (سیمین دانشور)
* چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم (زویا پیرزاد)
* آزاده‌خانم و نویسنده‌اش (رضا براهنی)
* سرخی تو از من (سپیده شاملو)

علاوه بر رمان‌های دهگانه‌ی فوق، در این کتاب دو اثر دیگر نیز (یک داستان کوتاه و یک فیلم سینمایی) نقد شده‌اند که عبارت‌اند از:
داستان «سه قطره خون» (صادق هدایت)
فیلم هامون (داریوش مهرجویی)

فروشگاه انتشارات مروارید: تهران، خیابان انقلاب، روبه‌روی دانشگاه تهران، پلاک ۱۱۸۸؛ تلفن: ‌۶۶۴۶۷۸۴۸

تلفن دفتر مرکزی و مرکز پخش کتاب‌های انتشارات مروارید: ۶۶۴۰۰۸۶۶

فروش اینترنتیِ انتشارات مروارید: www.behanbook.ir


برچسب‌ها: کتاب «گشودن رمان», ادبیات داستانی, رمان ایرانی, نقد رمان
+ نوشته شده در تاریخ  شنبه ۱۴ آذر ۱۳۹۴   | 
http://s5.picofile.com/file/8108770934/%DA%AF%D8%B4%D9%88%D8%AF%D9%86_%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86.jpg

توزیع کتاب گشودن رمان: رمان ایران در پرتو نظریه و نقد ادبی آغاز شد. مخاطبان کتاب حاضر، هم منتقدان ادبی هستند و هم رمان‌نویسانی که به لزوم آگاهی نویسنده‌ی معاصر از نظریه‌های ادبی پی برده‌اند. در این کتاب، روشی برای نقد رمان مطرح شده که مبتنی بر خوانش تحلیلی صحنه‌ی آغازین و معلوم کردن ربط آن به بقیه‌ی رمان است. همه‌ی فصل‌های کتاب با پیروی از روش‌شناسی واحدی نوشته شده‌اند که عبارت است از: الف. شروع فصل با یک مبحث نظری در نقد ادبی؛ ب. تحلیل مشروح صحنه‌ی آغازین یک رمان بر اساس مبحث نظریِ مطرح‌شده؛ و پ. نقد آن رمان با برقراری پیوند بین صحنه‌ی آغازین و سایر بخش‌ها. خواننده علاوه بر آشنایی با مفاهیم نقادانه، با نحوه‌ی کاربرد آن مفاهیم در نقد عملیِ ده رمان برجسته‌ی ایرانی آشنا می‌شود. به منظور آسان‌تر کردن فهم مطالب تئوریک، یکصد اصطلاح پُرکاربردِ نقد رمان را در ضمیمه‌ای با عنوان «واژه‌نامه‌ی توصیفی اصطلاحات نقد رمان» در پایان کتاب توضیح داده‌ام. مباحث نظریِ کتاب مطالب گوناگونی را در بر می‌گیرد، از بحث در خصوص کارکرد و شیوه‌ی تحلیل عناصر رمان مانند شخصیت، منظر روایی، کشمکش، حال‌وهوا و امثال آن گرفته، تا مباحث مربوط به نظریه‌های ادبیِ متأخر همچون بینامتنیّت، مرگ مؤلف، روایت‌شناسی، پسامدرنیسم و غیره.

رمان‌های نقد شده در این کتاب از این قرارند:
بوف کور (صادق هدایت)
تنگسیر (صادق چوبک)
شازده احتجاب (هوشنگ گلشیری)
مدیر مدرسه (جلال آل‌احمد)
سَووشون (سیمین دانشور)
ثریا در اغما (اسماعیل فصیح)
جزیره‌ی سرگردانی (سیمین دانشور)
چراغ‌ها را من خاموش می‌کنم (زویا پیرزاد)
آزاده‌خانم و نویسنده‌اش (رضا براهنی)
سرخی تو از من (سپیده شاملو)


به منظور نشان دادن کاربردپذیری روش نقدی که در این کتاب پیشنهاد شده است، دو اثر دیگر (یک داستان کوتاه و یک فیلم سینمایی) را هم نقد کرده‌ام که عبارت‌اند از:

داستان «سه قطره خون» (صادق هدایت)
فیلم هامون (داریوش مهرجویی)


برچسب‌ها: ادبیات داستانی, رمان ایرانی, نقد رمان, نقد فیلم
+ نوشته شده در تاریخ  چهارشنبه ۲۵ دی ۱۳۹۲   | 
روزنامه‌ی «قانون»، گروه فرهنگ و هنر -- حسین پاینده، استاد نقد ادبی دانشگاه علامه طباطبائی، از دهه 80 به این سو بیش از 20 کتاب را در حوزه نقد ادبی تالیف کرده و در ترجمه و نگارش آثار بسیاری در این حوزه با برخی دیگر از دوستان مشارکت داشته است. علاقه وی به نقد ادبی و فعالیت بیش از یک دهه در این حوزه نام آشنا و به یاد ماندنی از وی در خاطر دوستداران ادبیات ساخته است.
پاینده در این‌ سال‌ها همواره تلاش کرده تا به راه‌های پیموده نشده در نقد ادبی بپردازد و از این رو برای وی تفاوتی نمی‌‌کند که اثر کدام داستان‌نویس را مطالعه می‌کند یا اثر چه نویسنده‌ای را در بوته نقد قرار می‌دهد. این روحیه وی موجب شده تا به دعوت گروه‌های مختلف به شهرستان‌ها سفر کند و کارگاه‌های داستان‌نویسی و نقد داستان برگزار کند. این روحیه موجب شده تا کلاس‌های خود را در دانشگاه علامه طباطبائی به حداقل برساند و بیشتر به کارهای علمی و پژوهشی روی بیاورد.

انتشار سه جلد از کتاب‌های داستان کوتاه در ایران اهمیت کار وی را بیش از پیش برجسته کرد و نشان داد که وی تا چه اندازه در این حوزه پیشرو است. از مردادماه سال جاری دور جدید کلاس‌های وی با موضوع نقد ادبی و داستان‌نویسی خلاق در حوزه هنری برپا شده که با استقبال دوستداران ادبیات مواجه شده است. حسین پاینده در این مصاحبه به دلایل پرداختن به نقد ادبی و تلاش‌های خود در این حوزه اشاره می‌کند. متن مصاحبه را در ادامه می‌خوانید.


آقای پاینده، شما در سال 1341 در تهران متولد شدید و پس از مدتی برای تحصیل در انگلستان روانه این کشور شدید. دلیل این امر چه بود و در چه سالی به این کشور رفتید؟

پاینده:
من در سال 1355 برای ادامه‌ی تحصیل در دوره‌ی دبیرستان به انگلستان رفتم چون یکی از بستگان پدری‌ام چند سال پیشتر، بعد از گرفتن دیپلم به آن‌جا رفته بود و به پدرم گفته بود که اگر کسی دوره‌ی دبیرستان را در نظام آموزش‌وپرورش انگلستان بگذراند، تحصیل در دانشگاه‌های آن‌جا برایش راحت‌تر خواهد بود.


شما پس از اقامتی کوتاه در انگلستان، در آستانه انقلاب که بسیاری برای خروج از کشور رخت سفر می‌بستند، بار دیگر به ایران بازگشتید، در حالی که می‌توانستید به راحتی به تحصیلات خود ادامه دهید. آیا فعالیت‌های انقلابی موجب بازگشت شما به ایران شد؟


پاینده:
مدت اقامتم چندان هم کوتاه نبود. من سه سال در آن‌جا دانش‌آموز بودم و در سال 1358 به کشور برگشتم. دلیل بازگشتم، وقوع انقلاب در ایران بود. انقلاب سال 1357 رویداد بسیار بزرگی بود که نسل جوان آن برهه را سخت تحت تأثیر خود قرار داده بود. شخصیت امام خمینی بسیار نافذ و گیرا بود و طبیعتاً من می‌خواستم که زودتر به کشور برگردم، هرچند که پدرم مخالف بود چون دوره‌ی دبیرستان را در انگلستان تمام کرده بودم و می‌بایست تحصیل در دانشگاه را آغاز می‌کردم.

در ایام نوجوانی و جوانی بیشتر چه کتاب‌هایی را مطالعه می‌کردید و بیشتر با کدام نویسندگان مأنوس بودید؟

پاینده: بیشتر کتاب‌های مذهبی می‌خواندم و به خواندن رمان و نمایشنامه هم خیلی علاقه داشتم. در اواسط دهه‌ی 1350 سخنرانی‌های مرحوم دکتر علی شریعتی در حسینیه‌ی ارشاد، به صورت جزوه روی کاغذهای موسوم به «پوست پیازی» مخفیانه تکثیر می‌شد و من هم از طریق همکلاس‌هایم آن‌ها را می‌خواندم. اما وقتی به انگلستان رفتم، دسترسی من به آثار ایشان بیشتر و راحت‌تر شد چون بسیاری از سخنرانی‌های مرحوم شریعتی توسط کنفدراسیون دانشجویان ایرانی مقیم خارج از کشور به صورت کتاب انتشار یافته بود. کتاب پدر، مادر، ما متهمیم از جمله آثار ایشان بود که من در عنفوان نوجوانی در خارج خواندم و بسیار تحت تأثیر آن قرار گرفتم. یادم می‌آید وقتی در انگلستان (شهر آکسفورد) دانش‌آموز بودم، دو کتاب فارسی از یک کتابفروشی قدیمی که کتاب‌های عربی و فارسی هم داشت خریدم. یکی به گمانم کتابی بود با عنوان قیام امام حسین (ع) تألیف مرحوم سید جعفر شهیدی و دیگری نمایشنامه‌ی پرواربندان از غلامحسین ساعدی. هر دو را با ولع خواندم. البته بعد از برگشتن به ایران، با توجه به لغو سانسور در سال‌های ابتدای انقلاب، انبوهی از کتاب‌ها در دسترس قرار گرفته بود و من بویژه رمان می‌خواندم، هم رمان‌های نویسندگان رئالیست ایرانی و هم رمان‌های ترجمه‌شده از زبان‌های خارجی.

چه شد که در حوزه ادبیات خصوصاً مطالعات نقد ادبی ورود پیدا کردید؟ دلیل علاقه‌مندی شما به این حوزه چه بود و چه عواملی موجب حضور شما در این عرصه شد؟

پاینده: علتش شاگردیِ استادان خوبی همچون مرحوم مریم خوزان، مرحوم دکتر ارباب‌شیرانی و همچنین خانم دکتر آذر نفیسی بود. استاد خوب واقعاً می‌تواند سمت‌وسوی زندگی دانشجو را تغییر بدهد. وقتی دانشجوی دوره‌ی لیسانس ادبیات انگلیسی در دانشگاه علامه طباطبائی بودم، درس‌های پایه‌ای ادبیات مانند «مقدمه‌ای بر ادبیات» و «نثر پیشرفته» و غیره را با خانم خوزان گذراندم. تحلیل‌های موشکافانه‌ی ایشان از شعرها و داستان‌هایی که در کلاس کار می‌کردند، برایم بسیار جالب بود. احساس می‌کردم نقد ادبی راهی برای گشودن درِ معنای متن است و فهم آنچه را نویسنده به صراحت نگفته اما از دلالت‌های متن به ذهن متبادر می‌شود، ممکن می‌کند. هر هفته با شوق منتظر تشکیل کلاس‌های خانم خوزان بودم و مبالغه نیست که بگویم متوجه‌ی گذشت زمان در کلاس ایشان نمی‌شدم. انگار نشستن در کلاسش اصلاً باعث خستگی نمی‌شد. کلاس‌های من با خانم خوزان در سال‌های دوم و سوم تحصیلم در دوره‌ی لیسانس بود. در سال چهارم، برخی از مهم‌ترین درس‌ها، از جمله »نقد ادبی 1 و 2» و «نمایشنامه‌ی 1 و 2»، «آشنایی با رمان 1 و 2» را با خانم نفیسی گذراندم و مجذوب دانش بسیار زیاد ایشان شدم. دوره‌ی فوق‌لیسانس ادبیات انگلیسی را در دانشگاه تهران گذراندم، اما همچنان به صورت مهمان سر کلاس‌های خانم نفیسی در دانشگاه علامه می‌نشستم و احساس می‌کردم هر بار حرف جدیدی برای گفتن دارد. شاید درس رمان را، هم «آشنایی با رمان 1» و هم «آشنایی با رمان 2»، بیش از چهار دوره در کلاس ایشان شرکت کردم. کلاس‌های نقد ادبی مرحوم دکتر ارباب‌شیرانی هم به همین میزان عالی و جذاب بود. من هرگز رسماً دانشجوی ایشان نبودم، اما تسلط ایشان به نظریه‌های ادبی باعث می‌شد که بعد از کلاس‌های نه چندان پُربارم در دانشگاه تهران، به سرعت خودم را به دانشکده‌ی ادبیات دانشگاه علامه برسانم و مهمان کلاس‌های ایشان بشوم.

تحصیلات شما در انگلستان در چه رشته‌ای بود و در کدام دانشگاه‌ها به تحصیل پرداختید؟

پاینده :من دوره‌ی دکتری را در رشته‌ی نظریه و نقد ادبی (Critical Theory) در دانشگاه ساسکس انگلستان گذراندم. یک دوره‌ی آشنایی با نقد روانکاوانه را هم به درخواست استاد راهنما در دانشگاه کوین مری لندن گذراندم.

از چه سالی در ایران به انتشار آثاری با موضوع نقد ادبی پرداختید و مقالات و کتاب‌هایی را در این حوزه منتشر کردید؟

پاینده :اولین مقاله‌ام با عنوان «اهمیت زاویه‌ی دید در داستان کوتاه» در سال 1368، زمانی که هنوز دانشجوی دوره‌ی لیسانس بودم، در نشریه‌ی کیهان فرهنگی منتشر شد. به یاد دارم که هم خانم خوزان و هم خانم نفیسی از انتشار این مقاله بسیار خوشحال شدند. مشوّق من برای نوشتن این مقاله خانم خوزان بود. خانم نفیسی این مقاله را پس از انتشار خواند و درباره‌ی آن مفصلاً با من صحبت کرد و نکاتی را متذکر شد. دومین مقاله‌ام، باز هم با تشویق و حتی درخواست خانم خوزان نوشته شد. ایشان از من خواست که تعطیلات عید را فقط صرف نوشتن این مقاله بکنم. مقاله‌ی مورد نظر با عنوان «مبانی فرمالیسم در نقد ادبی» در سال 1369 منتشر شد. در همان سال، اولین کتابم با عنوان زبانشناسی و نقد ادبی، که ترجمه‌ی مشترکی با استادم خانم خوزان بود، توسط نشر نی انتشار یافت. پس از اتمام دوره‌ی دکتری و بازگشت به ایران، یکی از اولین کارهایم آماده کردن ویراست دوم این کتاب بود. مطالب جدیدی به آن اضافه کردم، از جمله یک فصل جدید با عنوان »سبک‌شناسی». این کتاب تاکنون چهار بار تجدید چاپ شده است که آخرینش سال گذشته بود.

کلاس‌های نقد ادبی خود را در چه سالی آغاز کردید و استقبال از آن‌ها چگونه بود؟

پاینده :تدریس نقد در کلاس‌های رسمی دانشگاه را از سال 1380، وقتی به ایران برگشتم، شروع کردم. اما به سرعت متوجه شدم که اکثر دانشجویان با انگیزه‌ی گرفتن مدرک در کلاس‌ها حاضر می‌شوند و علاقه‌ی خاصی به نقد ادبی، یا اصولاً هر درسی، ندارند. انگیزه‌های آنان معمولاً چیزهای دیگری است. اما به هر حال، در هر کلاسی تعداد انگشت‌شماری دانشجو پیدا می‌شوند که همیشه مشتاق یادگیری‌اند و به درس‌های رسمی هم بسنده نمی‌کنند. از سال 1384 که دیگر در گروه ادبیات انگلیسی درس ندادم و پژوهش‌هایم را اساساً به ادبیات معاصر فارسی معطوف کردم، متوجه شدم که در رشته‌ی زبان و ادبیات فارسی، خلاء بزرگی در زمینه‌ی نقد ادبی وجود دارد. دانشجویان این رشته هیچ درس رسمی‌ای درباره‌ی داستان کوتاه یا رمان و نمایشنامه و فیلم ندارند و به همین سبب بسیار به نقد علاقه‌مند و نیازمندند. به همین دلیل، به پیشنهاد برخی دوستان، کلاس‌های آزاد نقد در خارج از دانشگاه را شروع کردم که تاکنون هم ادامه دارد. طیفی بسیار متنوعی از اشخاص بسیار جدی و علاقه‌مند که به مراتب کوشاتر و مشتاق‌تر از دانشجویان هستند، در این کلاس‌ها (یا «کارگاه‌ها»، آن‌طور که مصطلحاً نامیده می‌شود) شرکت می‌کنند. خیلی از این افراد دانشجویان یا دانش‌آموختگان رشته‌ی ادبیات فارسی‌اند که متوجه‌ی کمبودها و ضعف‌های خودشان در زمینه‌ی نظریه‌ی ادبی و نقد عملی شده‌اند. اما در کنار ایشان، افرادی هم از سایر رشته‌ها در این کارگاه‌ها شرکت می‌کنند، از رشته‌های علوم پایه و مهندسی گرفته تا پزشکی و رشته‌های مرتبط با آن. در مجموع باید بگویم که استقبال از این کارگاه‌ها بسیار زیاد بوده است، به نحوی که در کارگاه‌هایم در حوزه‌ی هنری، چندین نفر از شهرستان‌ها می‌آیند. شرکت این اشخاص در کارگاه‌ها همیشه باعث امیدواری من نسبت به آینده‌ی مطالعات ادبی در ایران می‌شود، زیرا آن‌ها ناچارند از نیمه‌های شب سفرشان به تهران را آغاز کنند تا صبح به موقع به کارگاه برسند. به چنین کسانی که مصداق واقعی واژه‌ی «دانش‌جو» (جوینده‌ی دانش) هستند، باید با دل‌وجان درس داد.

انتشار کتاب‌های شما در حوزه نقد ادبی و برگزاری کلاس‌های شما در جامعه‌ی ادبی با چه واکنشی مواجه شد؟

پاینده: کسانی که واقعاً می‌خواهند نقد ادبی را به شیوه‌ای علمی و درست بیاموزند و در تحقیقات خودشان (به عنوان استاد یا دانشجوی تحصیلات تکمیلی) یا در کار حرفه‌ای‌شان (به عنوان منتقد) به کار ببرند، واکنش بسیار خوبی نشان داده‌اند. انبوه ایمیل‌ها و نامه‌هایی که برای مثال پس از انتشار کتاب داستان کوتاه در ایران دریافت کردم، به من ثابت کرد که حتی در دورافتاده‌ترین شهرهای کشور ما هم هستند کسانی که تفاوت بین نقد نظام‌مند و مبتنی بر نظریه با نقد من‌درآوردی و بی‌پایه را درک می‌کنند. بخصوص وقتی جلد سوم این کتاب که نظریه‌های پسامدرنیسم را معرفی می‌کند و در نقد داستان‌های پسامدرن ایرانی به کار می‌برد منتشر شد، خیلی‌ها حتی با تماس تلفنی یا مراجعه به دفترم در دانشگاه ابراز تشکر کردند. برخی از خوانندگان هم که راهی برای تماس با من نمی‌شناختند، با ناشر تماس گرفتند و از طریق او پیام دادند. در مورد سایر کتاب‌هایم نیز کمابیش همین تماس‌ها بوده است، بخصوص درباره‌ی کتاب نقد ادبی و دموکراسی و کتاب قرائتی نقادانه از آگهی‌های تجاری در تلویزیون ایران. بسیاری از خوانندگان این کتاب اخیر به من می‌گفتند که هرگز تصور نمی‌کردیم آگهی‌های تجاری را بتوان از منظر نظریه‌های نقد ادبی تحلیل کرد. در آن کتاب من تعمد داشتم مطالعات فرهنگی را معرفی کنم که حوزه‌ای میان‌رشته‌ای و برآمده از نقد ادبی است. البته عده‌ای هم از انتشار این کتاب‌ها بسیار ناخرسند شده‌اند و ناخرسندی‌شان را ابراز کرده‌اند. آن‌ها عمدتاً ریویونویسانی هستند که در مطبوعات ما شبه‌نقد می‌نویسند. منظورم از «شبه‌نقد» مطالبی است که فقط عقاید شخصی این یا آن منتقدِ خودخوانده درباره‌ی یک رمان یا مجموعه داستان یا فیلم و غیره را به صورت یک بیانیه اعلام می‌کند. برخی از ایشان کسانی هستند که خودشان را داستان‌نویس یا شاعر هم می‌دانند و البته گمان می‌کنند به این اعتبار باید خودبه‌خود منتقد ادبی هم محسوب شوند. به اعتقاد من، کار آن‌ها مانند داندانسازانی است که خود را دندانپزشک جا می‌زنند. این قبیل اشخاص البته از معرفی شدن نظریه‌های نقادانه و شیوه‌های علمی و نظام‌مند نقد خوشحال نیستند و می‌دانند که نسل بعدی منتقدان ادبی در راه است، نسلی که نقد ادبی را بر پایه‌ی نظریه‌ها و روش‌های علمی آموخته است. من درک می‌کنم که اقدامات وزارت بهداشت در زمینه‌ی ترویج فرهنگ دندانپزشکی و این‌که جراحی فک و دندان را باید دندانپزشکان متخصص و دوره‌دیده انجام دهند، باعث عصبانیت دندانسازهای تجربی و دیپلمه‌ای می‌شود که فقط مجاز به قالب گرفتن دندان برای ساخت دندان مصنوعی‌اند و صلاحیت ورود به حوزه‌ی کارهای تخصصیِ دندانپزشکی را ندارند. اما همان‌طور که پدر و مادرهای نسل جدید به اورتودنسی دندان فرزندان‌شان بسیار حساس هستند و به خوبی آگاه‌اند که کار دندانپزشک تحصیل کرده در دانشگاه با دندانساز تجربی فرق دارد، نسل جدیدی از دست‌اندرکاران مطالعات ادبی در حال شکل‌گیری است که فرق بین نقد ادبی و مقاله‌ی ریویو را می‌داند و حاضر نیست در جلساتی که شبه‌منتقدان فقط از زندگینامه‌ی نویسنده حرف می‌زنند و شخصیت‌پردازی در فلان رمان را «دلچسب» می‌نامند شرکت کند. سطح توقعات دانشجویان و پژوهشگران ادبیات به مراتب بیشتر از گذشته شده است، ضمن این‌که ترجمه و تألیف منابع نقد ادبی باعث شده تا ایشان به سهولت بتوانند بین عقاید شخصی و نقد ادبی تمایز بگذارند.

نقد ادبی به عنوان یک رشته تحصیلی در ایران بسیار مهجور است و عموماً افراد با توجه به سلائق و اندیشه‌های خود دست به این کار می‌زنند و چندان به دنبال نظریات علمی و دانشگاهی نیستند. آیا قدم زدن در این وادی و پیمودن مسیرهایی که چندان در ایران شناخته شده نیستند، موجب ناامیدی و دلزدگی شما نشده است؟

پاینده :توفیق در هر کاری مستلزم این است که شما از موانع پیش رو نهراسید و برای نیل به هدف بکوشید. هرچند که بسیاری کسان ممکن است با اشاعه‌ی هر دانشی (نه فقط نقد ادبی، بلکه همین‌طور الکترونیک و زیست‌شناسی) مخالف باشند، اما به هر حال امثال من که با بودجه‌ی عمومی کشور دانشی را جایی دیگر آموخته‌اند، اکنون موظفند به کشورشان خدمت کنند. اگر من هم مانند بسیاری از دوستانم به جای تألیف این کتاب و ترجمه‌ی آن کتاب، وقتم را صرف گرفتن تزهای دکتری و تدریس در دانشگاه آزاد و غیره کرده بودم، احتمالاً امروز از نظر مادی زندگی راحت‌تری داشتم، ولی دانش مسئولیت می‌آورد و از زیر بار مسئولیت نباید شانه خالی کرد.

در کنار پرداختن به نقد ادبی، آثار مکتوب بسیاری نیز از شما در حوزه‌ی سینما و ادبیات منتشر شده‌اند. در این میان حتی شما گاه نویسندگانی را به جامعه ادبی معرفی کرده‌اید. برای نمونه می‌توان به «ایان مکیوئین» اشاره کرد. شما برای اولین بار این نویسنده را در اوایل دهه‌ی 80 با ترجمه‌ی داستانی کوتاه به ایرانی‌ها معرفی کردید و پس از یک دهه این نویسنده در ایران شناخته شد و در حال حاضر آثار بسیاری از وی به فارسی ترجمه شده‌ است.

پاینده :بله، ایان مکیوئین را با ترجمه‌ی داستان «پس و پیش» به خوانندگان فارسی‌زبان معرفی کردم. ترجمه‌ی این داستان در شهریور 1380 در مجله‌ی کارنامه منتشر شد. این ترجمه به درخواست مراد فرهادپور صورت گرفت که همراه با من و دکتر اباذری عضو شورای نویسندگان فصلنامه‌ی ارغنون بود. من فروردین 1380 به ایران برگشتم و فرهادپور درخواست کرد که یک نویسنده‌ی حی‌وحاضر و زنده‌ی ادبیات معاصر انگلیسی را از راه ترجمه معرفی کنم و من هم مکیوئین را انتخاب کردم که تز دکتری‌ام راجع به رمان‌هایش نوشته شده بود. ترجمه‌ی این داستان کوتاه نزدیک به دو ماه وقت برد و یادم هست که چند بار از طرف آن مجله تماس گرفتند و پرسیدند که مگر ترجمه‌ی یک داستان چقدر وقت می‌خواهد! آن‌ها متوجه نبودند که داشتم تلاش می‌کردم که سبک ایان مکیوئین را هم در ترجمه منتقل کنم. این داستان به نثری شعرگونه نوشته شده و بخش‌هایی از آن کاملاً موزون است. یافتن واژه‌ها و ترکیب‌های واژگانی‌ای که معنای متن اصلی را حفظ کند و همچنین طعم نثر شاعرانه‌ی مکیوئین را به خواننده‌ی ایرانی بچشاند، البته کار سختی بود. بر آن داستان، نقدی هم نوشتم و ترجمه‌ی داستان مکیوئین همراه با نقد آن منتشر شد.

در کنار نقدهای ادبی شما، مقالات بسیاری و حتی یک کتاب درباره‌ی سینما وجود دارد. به نظر شما حوزه‌ی ادبیات و نقد ادبی تا چه اندازه با سینما در ارتباط است و چرا در ایران این دو حوزه تقریبا منفک از یکدیگر عمل می‌کنند؟

پاینده: نقد فیلم، جدا از نقد ادبیات نیست. نظریه‌هایی مانند نشانه‌شناسی، فمینیسم، فرمالیسم، روانکاوی و غیره، می‌توانند هم به متن مکتوب اِعمال شوند و هم به متون دیداری ـ شنیداری مانند فیلم سینمایی. کتاب مورد نظر شما در واقع تک‌نگاری یا مونوگراف است و در نقد فیلم میکس( ساخته‌ی داریوش مهرجویی) از منظر نظریه‌های رمان پسامدرن نوشته شده. در این کتاب نظریه‌های بینامتنیّت از کریستیوا، مرگ مؤلف از رولان بارت، فروپاشی روایت‌های اعظم از لیوتار و برخی نظریه‌های پسامدرنِ دیگر را برای خوانشی نقادانه از این فیلم استفاده کرده‌ام. به نظرم، همین کار نشان می‌دهد که من قائل به تفکیک نقد فیلم از نقد ادبیات نیستم. البته توجه دارم که در نقد فیلم، به علت ویژگی‌های بصری این مدیوم، برخی نکات که اختصاصاً یا بیشتر به فیلم مربوط می‌شوند نیز باید در نقد ملحوظ شوند، مانند بحث درباره‌ی دکوپاژ، میزانسن، حاشیه‌های صوتی و امثال آن. این ویژگی‌ها مانع از کاربرد نظریه‌های نقد ادبی در نقد فیلم نیستند.

به نظر شما مخاطبان ایرانی تا چه اندازه با آثار غربی و نویسندگان آن آشنا هستند؟ آیا مترجمان ما توانسته‌اند در طی این سال‌ها از راه ترجمه آثار مهم نویسندگان غربی را به ایرانیان معرفی کنند؟

پاینده: در سال‌های اخیر، کیفیت ترجمه‌ی آثار ادبی غربی در ایران به میزان کاملاً مشهودی ارتقاء پیدا کرده و نسبت به گذشته بهتر شده است. گاه از یک رمان، بیش از یک ترجمه به فارسی منتشر شده که این خود نشان می‌دهد مترجم دوم از ترجمه‌ی قبلی راضی نبوده و ضرورت ترجمه‌ی مجدد را احساس کرده است. با این همه، هنوز انبوهی از آثار ادبی باید زبان فارسی ترجمه شوند تا ما تصویر دقیقی از چندوچون وضعیت ادبیات در جهان غرب به دست آوریم. متأسفانه دانش‌آموختگان رشته‌ی مترجمی انگلیسی نتوانسته‌اند سهم شایانی در این امر داشته باشند. بهترین مترجمان ما هنوز کسانی هستند که اصلاً در رشته‌ی ترجمه تحصیل نکرده‌اند. بازنگری در مفاد واحدهای درسی این رشته می‌تواند به تغییر این وضعیت کمک کند.

از سوی دیگر با توجه به این‌که شما آثار بسیاری از نویسندگان جوان ایرانی را مطالعه کرده‌اید، نویسندگان ایرانی در چه جایگاهی قرار دارند و آیا به مانند دهه‌های 40 و 50 شمسی که نویسندگان سرآمدی در فضای ادبی ایران حضور داشتند، در دو دهه‌ی گذشته نیز چنین نویسندگانی به ایرانیان معرفی شده‌اند؟

پاینده :برای پاسخ دقیق به این سؤال، به گمانم بهتر است بین دو حوزه‌ی اصلی ادبیات داستانی یعنی داستان کوتاه و رمان تفکیک قائل شویم. به اعتقاد من، وضع ما در داستان کوتاه به طور نسبی و در مقام مقایسه با ادبیات سایر ملل، چندان بد نیست. در یکی دو دهه‌ی اخیر، بسیاری نام‌های جدید در داستان‌نویسی ما ظهور کرده‌اند و آثارشان نسبتاً با اقبال مواجه شده است. این نویسندگان عموماً از نسل داستان‌نویسان جدیدی هستند که وقوف‌شان به جریان‌های داستان‌نویسی معاصر بیشتر است و کلاً اشخاص کتاب‌خوانده و آگاهی هستند. در حوزه‌ی رمان، این‌طور نیست و هنوز هم بهترین رمان‌های فارسی را باید عمدتاً در فهرست آثار نویسندگان نسل اول و دوم جست.

کتاب‌هایی که در حوزه‌ی ادبیات و نقد ادبی در ایران ترجمه و یا تالیف شده‌اند تا چه اندازه پاسخگوی فضای جامعه ادبی ایران بوده‌اند؟ بسیاری از این کتاب‌های ترجمه‌شده زبانی یعجوج و معجوج دارند و یا این‌که بخش‌هایی از داستان‌هایی را روایت می‌کنند که خواننده ایرانی آثاری از این نویسندگان را مطالعه نکرده است؟ نظر شما در این رابطه چیست؟

پاینده: بله، این اشکالات وجود دارند. گاه شما یک متن ترجمه‌شده در حوزه‌ی نظریه‌ی ادبی را چند بار می‌خوانید و باز هم متن افاده‌ی معنا نمی‌کند، در حالی که آن متن در زبان اصلی کاملاً معنادار است. یک دلیل این مشکل آن است که ما ترجمه را کاری سهل و دون تلقی می‌کنیم. تصور عامیانه‌ای که حتی در دانشگاه هم بین غیرمتخصصان رواج دارد این است که هر کس یک زبان خارجی بداند، می‌تواند از آن زبان به زبان مادری‌اش ترجمه کند. ولی کسانی که با ترجمه از منظری آکادمیک آشنا هستند می‌دانند که این تصور از بنیان خطاست. مترجم متون ادبی باید علاوه بر تسلط بر دو زبان مبدأ و مقصد، تاریخ ادبیات بداند تا جایگاه متن مورد ترجمه در کانن ادبی را تشخیص دهد. مترجم ادبی همچنین باید سبک‌شناسی بداند تا مشخصه‌های سبک دوره‌ای و سبک فردی نویسنده را تشخیص دهد. یکی از بزرگ‌ترین دشواری‌ها در ترجمه، یافتن معادل‌های مناسب برای بازآفرینی سبک نویسنده در زبان مقصد است. واژه‌ی «بازآفرینی» را در این‌جا تعمداً به کار بردم تا این موضوع را برجسته کنم که ترجمه فقط یک فن یا مهارت نیست، هنر هم هست. مترجم ادبی نوعی مؤلف است. با این حساب، می‌توانید حدس بزنید که یک علت نارسایی ترجمه‌ها، احراز نشدن شرایط مترجمی توسط شخص مترجم است. در حوزه‌ی ترجمه‌ی متون نظریه و نقد ادبی نیز همین‌طور. مترجمی که کتابی در زمینه‌ی ساختارگرایی یا پسامدرنیسم به فارسی ترجمه می‌کند، باید خود با این نظریه‌ها در مطالعات ادبی آشنا باشد، وگرنه حتی خودش هم از ترجمه‌ی خود سر در نخواهد آورد. بارها به کسانی برخورده‌ام که بخصوص در مورد کتاب‌های ترجمه‌شده درباره‌ی پسامدرنیسم می‌گویند که با شور و علاقه فلان کتاب را خریده‌اند و خوانده‌اند ولی از آن سر در نیاورده‌اند. انتخاب درستِ کتاب برای ترجمه، کار سهلی نیست. گاه کتاب‌هایی برای ترجمه انتخاب می‌شوند که به علت ارجاع به آثار ادبی‌ای که هنوز به فارسی ترجمه نشده‌اند، بحث‌های‌شان برای خواننده‌ی ایرانی قابل فهم نیست. یکی از دلایلی که من کتاب نظریه‌های نقد ادبی معاصر نوشته‌ی لُیس تایسن را برای ترجمه انتخاب کردم این بود که در تمام فصل‌های این کتاب فقط یک اثر ادبی نقد شده و آن هم رمان گتسبی بزرگ نوشته‌ی اسکات فیتسجرالد است که ترجمه‌اش با قلم شیوای مرحوم کریم امامی به زبان فارسی موجود است. بنا بر این، وقتی نویسنده در توضیح مفاهیم رویکردهای مختلف نقد به این اثر ادبی اشاره می‌کند و یا وقتی در پایان هر فصل نقد مفصلی از منظر نظریه‌ی مطرح‌شده در همان فصل درباره‌ی این رمان می‌نویسد، حرف‌هایش برای خواننده گنگ نیست.

کلاس‌های داستان‌نویسی در ایران چه جایگاهی دارند؟ خصوصاً نویسندگانی که با یک یا دو اثر منتشرشده دست به برگزاری این کلاس‌ها می‌زنند؟

پاینده: نویسندگی خلاق (یا آن‌طور که در ایران مصطلح شده است، «کارگاه‌های داستان‌نویسی») سنتی آکادمیک است که نخستین بار در اوایل دهه‌ی 1970 در دانشگاه ایست‌انگلیا در انگلستان با پیشگامی کسانی همچون دیوید لاج شروع شد. پس واضح است که هر داستان‌نویسی لزوماً صلاحیت تدریس درباره‌ی داستان‌نویسی ندارد. هر راننده‌ای نمی‌تواند در آموزشگاه رانندگی مربی شود. فقط برخی از خلبانان اصطلاحاً «استاد ـ خلبان» هستند. این سنت را رضا براهنی (که استاد ادبیات انگلیسی در دانشگاه تهران بود) و مرحوم هوشنگ گلشیری (که نه فقط نویسنده بلکه همچنین پژوهشگر، شعرشناس و منتقد ادبی بود) در ایران پایه‌گذاری کردند. در خصوص این‌که کلاس‌های کسانی که با داشتن یک یا دو کتاب داستان اقدام به برگزاری کارگاه‌های داستان‌نویسی می‌کنند تا چه حد مفید و اثرگذار بوده و در سمت‌وسو یا کیفیت داستان‌نویسی معاصر تأثیر گذاشته است، اطلاع دقیقی ندارم. این را باید از شرکت‌کنندگان در آن کلاس‌ها پرسید.

گفت‌وگو از مهدی سرایی


برچسب‌ها: نقد ادبی, ادبیات داستانی, ترجمه‌ی متون ادبی, مصاحبه‌ی حسین پاینده
+ نوشته شده در تاریخ  سه شنبه ۲۱ آبان ۱۳۹۲   |