حسین پاینده

منوی اصلی
آرشیو موضوعی
آرشیو ماهانه
تازه‌ترین مطالب
پیوندهای روزانه
پیوندها
امکانات
 RSS 

POWERED BY
BLOGFA.COM

Google


در اين سايت
در كل اينترنت

داستان کوتاه، بر خلاف رمان، نباید شخصیت‌های متعددی داشته باشد. الزام به محدودیت شخصیت‌ها در داستان کوتاه، ربط مستقیمی به ویژگی‌های ساختاریِ این ژانر دارد. داستان کوتاه با تمرکز بر یک واقعه‌ی محوری نوشته می‌شود و لذا پیرنگ آن بسیار کنترل‌شده و محدود است. نویسنده‌ی داستان کوتاه می‌کوشد با یک شخصیت اصلی و معدودی شخصیت‌های فرعی (غالباً نه بیش از انگشتان یک دست) وقایع داستان را شکل دهد. اما پرسشی که پیش می‌آید این است: ملاک فرعی بودن شخصیت‌ها در داستان کوتاه چیست و آن‌ها چه نقشی در شکل‌گیری پیرنگ دارند؟

شخصیت‌های فرعی، همان‌گونه که از معنای تحت‌اللفظی کلمه‌ی «فرعی» می‌توان استنباط کرد، به آن شخصیت‌هایی اطلاق می‌شود که بیشتر در پس‌زمینه‌ی وقایع حضور دارند، بر خلاف «شخصیت اصلی» که لزوماً در کانون حوادث داستان نقش‌آفرینی می‌کند. بدون حضور و کنشگری ایجابیِ شخصیت اصلی، پیرنگ داستان نمی‌تواند شکل بگیرد. اگر شخصیت اصلی را از داستان حذف کنیم، آن‌گاه ساختار روایتیِ داستان فرومی‌ریزد. به بیان دیگر، در آن صورت دیگر داستانی کامل و معنادار نخواهیم داشت. اما حضور پس‌زمینه‌ایِ شخصیت‌های فرعی صرفاً کارکردی تکمیلی (نه ایجابی) دارد. آن‌ها در داستان هستند، نه به این منظور که خواننده بر آن‌ها تمرکز کند و ابعاد وجودی‌شان را بکاود، بلکه به این منظور که شخصیت اصلی را بهتر بشناسیم. به همین دلیل، می‌توان شخصیت‌هایی متفاوت با همان کارکرد مکمل را جایگزین آن‌ها کرد بی آن‌که به تمامیت ساختاریِ داستان خدشه‌ای وارد شود یا درونمایه‌ی آن تغییر کند.

شخصیت اصلی داستان کوتاه همیشه دچار نوعی کشمکش است (اعم از کشمکش با شخصیتی دیگر، با جامعه، با طبیعت، یا با امیال و احساساتی ناخودآگاه از شخصیت خودش)، حال آن‌که شخصیت‌های فرعی با هیچ کشمکش معیّنی برجسته نمی‌شوند. همچنان که پیشتر هم متذکر شدیم، شخصیت‌های فرعی کمک می‌کنند که شناخت عمیق‌تری از شخصیت اصلی به دست آوریم. فرعی بودن شخصیت‌های فرعی همچنین به این معناست که شاید فقط در یک یا حداکثر دو صحنه آن‌ها را ببینیم و بعد محو شوند و کلاً از دایره‌ی توجه بیرون بروند. متقابلاً شخصیت اصلی در کل داستان دیده می‌شود و گفته‌ها، رفتارها، خیال‌پروری‌ها، اهداف و آرزوهایش در کانون توجه خواننده قرار می‌گیرد.

یک تفاوت دیگرِ شخصیت‌های فرعی که باز هم باعث تمایز آن‌ها با شخصیت اصلی داستان می‌شود، تک‌بُعدی بودن آن‌هاست. شخصیت اصلی در ادبیات داستانی معمولاً آمیزه‌ای از تمایلات و باورها و احساسات متناقض است. مثلاً شخصیت اصلی، هم می‌تواند انزواطلب و گوشه‌گیر باشد و هم، از بُعد یا جنبه‌ای دیگر، خواهان و نیازمندِ روابط گسترده‌ی اجتماعی. یا مثلاً ممکن است در داستانی ببینیم که شخصیت اصلی تهییج‌ناپذیر است و رفتاری بی‌اعتنا دارد، اما در صحنه‌ای ببینیم که نسبت به رنج دیگران، یا ظلمی که به کسی می‌شود، واکنشی حاکی از احساسات پُرسوزوگداز نشان می‌دهد. در داستان‌ها اغلب به چنین شخصیت‌هایی برمی‌خوریم که ویژگی‌های متناقضی دارند یا بین رفتار آگاهانه و امیال ناخودآگاهانه‌شان تعارض به چشم می‌خورد. این تعارض زمینه‌ای برای پویایی آن‌ها (تأثیر پذیرفتن از رویدادها و در پیش گرفتن الگوی جدیدی از رفتار) فراهم می‌کند. متقابلاً شخصیت‌های فرعی فقط با یک خصلت واحد معرفی می‌شوند و خواننده آن‌ها را از زوایای مختلف نمی‌بیند. برای مثال، شخصیت فرعی می‌تواند سنگدل باشد، اما در هیچ بخشی از داستان نباید ببینیم که او نسبت به دیگران ترحم می‌کند. شخصیت‌های فرعی مانند عکسی هستند که کسی را فقط از یک جهت (مثلاً از روبه‌رو) نشان می‌دهد، اما شخصیت اصلی مانند مجسمه‌ای است که می‌توان از زوایای مختلف (روبه‌رو، پهلو، …) به آن نگاه کرد.

ملاک‌هایی که در خصوص تشخیص شخصیت‌های فرعی و کارکرد آن‌ها در پیرنگ داستان برشمردیم، به‌روشنی در داستان کوتاه «ایولین»، نوشته‌ی جیمز جویس، مصداق پیدا کرده‌اند. شخصیت اصلی این داستان، دختر جوانی به نام ایولین است. نخستین نشانه‌ی متقن از این‌که در میان همه‌ی شخصیت‌ها چرا باید ایولین را شخصیت اصلی محسوب کنیم، در عنوان این داستان به ما داده می‌شود. در مواجهه با آن دسته از داستان‌ها (ایضاً رمان‌ها یا فیلم‌های سینمایی) که عنوان‌شان در واقع نام یکی از شخصیت‌هاست، باید از خود بپرسیم: به‌راستی چرا اسم یکی از شخصیت‌ها برای عنوان داستان انتخاب شده است؟ معمولاً هدف از این انتخاب، عطف توجه خواننده به نقش مهم آن شخصیت در پیرنگ است. پس کل داستان جویس درباره‌ی ایولین و کشمکش اوست. ایولین دختر جوانی است که از زمان مرگ مادر، عملاً وظایف مادرانه‌ی خانواده را بر عهده گرفته و همچون خدمتکار تمام کارهای پدر و برادرانش را انجام می‌دهد. او نه‌فقط باید همه‌ی حقوقی را که از کار کردن در یک فروشگاه به دست می‌آورد برای تهیه‌ی مایحتاج خانه خرج کند، بلکه همچنین مجبور است آشپزی کند، کارهای خانه را انجام دهد و بدرفتاری پدر را هم تحمل کند. در این اوضاع، آشنایی با جوانی به نام فرنک و امکان فرار از زندگی یکنواخت و ملال‌آور در خانه و کلاً شهر مرگ‌زده‌ی دوبلین، ایولین را بر سر دو راهی قرار داده است. کشمکش درونی ایولین این است که از یک سو می‌خواهد خود را از این زندگی بی‌نشاط برهاند و از سوی دیگر دچار تردید و تزلزل است و لذا در اوج داستان، آن‌جا که می‌تواند با فرنک سوار کشتی شود و از دوبلین برود، از این کار ـــ که عین خواسته‌ی خودش است ـــ عاجز می‌ماند.

با این اوصاف، واضح است که پیرنگ داستان حول شخصیتی به نام ایولین شکل می‌گیرد. اوست که محور وقایع محسوب می‌شود و نهایتاً درونمایه‌ی داستان هم به تردیدهایی مربوط است که نمی‌گذارند ایولین میل باطنی خود برای رهایی از زندگی ملالت‌بار و کسالت‌آورِ فعلی‌اش را محقق کند. اما در داستان به شخصیت‌های دیگری هم برمی‌خوریم که همگی فرعی هستند. دو نفر از این شخصیت‌های فرعی عبارت‌اند از قدیسه‌ای به نام «مارگارت مری آلاکوک» و کشیشی که نامش هرگز در داستان ذکر نمی‌شود اما به گفته‌ی راوی دوست پدر ایولین بوده است. این دو به شکلی بسیار مختصر و گذرا، فقط در چند سطر از یکی از پاراگراف‌های داستان، این‌گونه به ما معرفی می‌شوند:

ایولین نگاهی به دور و برِ اتاق انداخت و اسباب و اثاث آشنای آن را ورانداز کرد، همان اسباب و اثاثی که چندین سال می‌شد هر هفته گردگیری کرده بود و فقط خدا می‌دانست آن‌همه گرد و خاک از کجا می‌آید و روی‌شان می‌نشیند ... در همه‌ی این سال‌ها هیچ‌وقت نتوانست اسم آن کشیشی را بفهمد که عکس زردشده‌اش روی دیوار ... کنار چاپ رنگیِ میثاق با مارگارت مری آلاکوکِ مقدس، آویزان بود. آن کشیش یکی از دوستانِ هم‌مدرسه‌ایِ پدرش بود. پدر ایولین عادت داشت هر وقت عکس را به کسی نشان می‌داد، با لحنی سرسری اضافه می‌کرد «اون حالا در ملبورن [استرالیا] است.»

چنان‌که این نقل‌قول از متن داستان نشان می‌دهد، این دو شخصیت فرعی ویژگی مشترکی دارند که عبارت است از دین‌باوری. یکی از آن‌ها قدیسه‌ای مشهور است و دیگری کشیش. این ویژگی کمک می‌کند یکی از ابعاد وجودی ایولین را بشناسیم: او دختری است که در فرهنگ اکیداً مذهبیِ کاتولیک‌های ایرلند بزرگ شده. مارگارت مری آلاکوک راهبه‌ای فرانسوی بود که از همه‌ی لذات دنیوی دست کشید و تمام عمر خود را وقف خدمت به آرمان عیسی مسیح (ع) کرد. وی در نزد کاتولیک‌ها نماد تمام‌عیارِ ایمان مطلق به خدا و تحمل درد و رنج‌های دنیوی برای رسیدن به اجر اُخروی است. در داستان می‌خوانیم که ایولین هنگام مرگ مادرش با این قدیسه‌ی پرهیزگار و زاهدمنش عهد بسته بود که در غیاب مادر عهده‌دار انجام همه‌ی وظایف طاقت‌فرسایی بشود که مادرش در زمان حیات انجام می‌داد. پس اشاره به مارگرت مری آلاکوک (به‌منزله‌ی شخصیتی فرعی) و چاپ رنگی این میثاق، آن هم با ذکر این مطلب که میثاق در کنار تصویر رنگ‌باخته‌ی یک کشیش به دیوار آویخته شده، در واقع تأکیدی است بر این‌که ریشه‌ی تزلزل‌ها و تردیدهایی را که نهایتاُ (در صحنه‌ی فرجامینِ داستان) نمی‌گذارند ایولین از ایرلند برود، باید در حس ناخودآگاهانه‌ی گنهکاری‌ای جست که به‌شدت با اخلاقیات مسیحی (آن هم از نوع سنتی و شاقِ کاتولیکی) درآمیخته است. اشاره به کشیش بی‌نام مقوّم همین موضوع و البته حاوی نکته‌ای آیرونی‌دار است: این کشیش دوبلین را ترک کرده و به شهر ملبورن در استرالیا رفته است، در حالی که ایولین نمی‌تواند شجاعانه تصمیم بگیرد و همراه مردی که به او دل باخته است دوبلین و کلاً ایرلند را ترک کند و به بوینس آیرس در آرژانتین برود. حال درمی‌یابیم که چرا راوی جمله‌ی پدر ایولین درباره‌ی آن کشیش را برای‌مان روایت می‌کند (این که «اون حالا در ملبورن است»): پدر ایولین از مهاجرت دوست و هم‌مدرسه‌ای قدیمی‌اش اصلاً خرسند نیست و ایولین هم ناخودآگاهانه احساس می‌کند که اگر دوبلین را ترک کند و خود را از این زندگی راکد و مرگ‌زده برهاند، قطعاً موجبات ناخرسندی و خشم پدرش را فراهم خواهد کرد. همین احساسات متناقض و البته ناخودآگاهانه هستند که نهایتاً ایولین را از اتخاذ تصمیمی قاطع و عمل به آن بازمی‌دارند. افزون بر این، اکنون می‌فهمیم که چرا راوی به ما می‌گوید میثاق ایولین با قدیسه‌ی زاهدمنش به صورت «رنگی» چاپ شده و به دیوار زده شده، ولی تصویر کشیشِ مهاجرت‌کرده به ملبورن «زرد» و رنگ‌باخته است: قول‌وقرار ایولین با مادرش همچنان در ذهن او زنده و بازدارنده‌اند، متقابلاً میل به فرار از دوبلین در ذهن او رنگ می‌بازد و نمی‌تواند منجر به عزمی جزم برای نیل به رهایی شود.

نکته‌ی درخور توجه در خصوص داستان جیمز جویس این است که شخصیت اصلی، به رغم آگاهی از رکود و ملالی که زندگی او را بی‌نشاط کرده، در پایان داستان از پویایی بازمی‌ماند و ترجیح می‌دهد کماکان زندگی ملال‌زده‌اش در دوبلین را ادامه دهد. پس بر خلاف بسیاری داستان‌های دیگر که شخصیت اصلی‌شان پویاست، در این داستان شخصیت اصلی ایستا باقی می‌ماند. این ایستایی ربط مستقیمی به درونمایه‌ی داستان دارد: بسیاری از ما انسان‌ها، با وجود تمایلات قوی به رهانیدن خود از اوضاع ملالت‌بارِ‌ زندگی، در بزنگاهی که باید تصمیم‌های متهورانه بگیریم ترجیح می‌دهیم که رنج‌ها و محنت‌های زندگی را صرفاً تحمل کنیم. هرچند که این گزاره متناقض‌نمایانه (پارادوکسیکال) به نظر می‌آید، ولی میل به تغییر لزوماً به کنش تحول‌خواهانه نمی‌انجامد.

در جمع‌بندی این بحث درباره‌ی شخصیت‌های فرعی و کارکرد آن‌ها در پیرنگ داستان کوتاه، می‌توانیم بگوییم اگرچه شخصیت‌های فرعی نقش مستقیمی در وقایع داستان‌های کوتاه ایفا نمی‌کنند، ولی حضور آن‌ها تأثیری غیرمستقیم بر رویدادها باقی می‌گذارد. هر داستان‌نویسی برای خلق جهان داستان و شناساندن شخصیت اصلی آن به خواننده، نیازمند شخصیت‌های فرعی است. از این منظر، شخصیت‌های فرعی را وسیله‌ای برای پردازش شخصیت اصلی داستان محسوب می‌کنیم. فرعی بودن این شخصیت‌ها را نباید به معنای بی‌اهمیت بودن آن‌ها تعبیر کرد. آن‌ها برای «تزئینِ» داستان خلق نمی‌شوند، بلکه کارکردی دارند که مستقیماً در جذابیت داستان اثر می‌گذارد. داستان‌نویس توانا و تکنیک‌شناس می‌تواند با خلق شخصیت‌های فرعیِ لازم، بخش بزرگی از کار سختِ پیرنگ‌سازی را برای خود آسان کند.


برچسب‌ها: داستان کوتاه, شخصیت‌های فرعی, کارگاه داستان‌نویسی, نقد داستان کوتاه
+ نوشته شده در تاریخ  چهارشنبه ۱ مرداد ۱۴۰۴   | 

جلد دوم از کتاب داستان کوتاه در ایران با عنوان فرعی «داستان‌های مدرن» به چاپ سوم رسید و انتشارات نیلوفر از امروز آن را توزیع می‌کند. در جلد دومِ این کتاب، همچون جلد نخست، آشنایی با شالوده‌های نظریِ داستان کوتاه پیش‌شرط نقد فرض شده است. از این رو، در فصل‌های اول و دوم عناصر و ویژگی‌های داستان کوتاه مدرن شرح داده شده‌اند. ساختار سه فصل بعدی از این قرار است که ابتدا یکی از نظریه‌های داستان کوتاه مدرنیستی با بسط و تکمیل و افزودنِ نکات و مثال‌های روشنگر، معرفی می‌شود و سپس نمونه‌هایی ممتاز از داستان مدرن ایرانی از منظر همان نظریه مشروحاً مورد بررسی قرار می‌گیرند. به منظور آشناییِ بیشترِ خواننده با جریان‌های داستان‌نویسی در دهه‌های اخیر و گستره‌ی مضامین آن، در فصل آخر شش نمونه‌ی شاخصِ دیگر از داستان‌های مدرن ایرانی نقد شده‌اند.

رویکرد این مجلد، مانند مجلد قبلی، میان‌رشته‌ای است و لذا به نقاشی‌های امپرسیونیستی، شعرهای ایماژیستی و فیلم‌های سینمایی پرداخته می‌شود تا چهارچوبی برای فهم و نقد داستان به دست دهد. آخرین داستان بررسی‌شده در کتاب حاضر، یکی از نخستین آثار واجد ابتکارهای فراداستانی در ایران است و حرکت داستان کوتاه ما به سوی پسامدرنیسم را نشان می‌دهد که موضوع جلد سومِ کتاب حاضر است. در جلد دومِ این کتاب، علاوه بر تحلیل‌های موردی و اشاره به داستان‌های متعدد، مجموعاً پانزده داستان کوتاه مدرن ایرانی به تفصیل نقد شده‌اند.

انتشارات نیلوفر چاپ سوم این مجلد را با استفاده از قلم‌های جدید فارسی (با خوانایی سهل‌تر) مجدداً واژه‌آرایی و صفحه‌بندی کرده و کلیه‌ی اشتباهات تایپی چاپ‌های قبلی را نیز تصحیح کرده است. ناشر همچنین به منظور کاهش قیمت و دسترس‌پذیری بیشترِ این کتاب، آن را نخستین بار با جلد شومیز به علاقه‌مندان عرضه کرده است.

برای طرح روی جلد این کتاب از تابلویی استفاده شده است که نقاشِ آن صادق هدایت بود.

 فهرست مطالب جلد دوم از کتاب داستان کوتاه در ایران به قرار زیر است:

   مقدمه‌ی جلد دوم

فصل اول: داستان کوتاه مدرن

  • سر برآوردن مدرنیسم از دل محدودیت‌های رئالیسم
  • ویژگی‌های داستان کوتاه مدرن
  • شیوه‌ی روایت در داستان مدرن
  • پیرنگ در داستان‌ مدرن
  • شخصیت و شخصیت‌پردازی در داستان مدرن

فصل دوم: نسبت داستان کوتاه مدرن با شعر غنایی

  • داستان مدرن به منزله‌ی داستانی شاعرانه
  • داستان کوتاه، خویشاوند شعر
  • ویژگی‌های شعر غنایی
  • نمونه‌ای از یک شعر غنایی و تحلیل آن
  • «ندای آغاز» (سهراب سپهری)
  • چرا «ندای آغاز» شعری غنایی است؟

فصل سوم: داستان کوتاه غنایی (شعرگونه)

بخش نخست: نظریه

  • نظریه‌ی آیلین بالدِشویلر
  • بررسی نمونه‌ای از توصیف‌های غنایی در داستان کوتاه مدرن
  • سنت داستان کوتاه غنایی در ادبیات غرب

بخش دوم: نقد عملی

  • نقد چند داستان غنایی نمونه از منظر نظریه‌ی آیلین بالدِشویلر
  • درخت گلابی (گلی ترقی)
  • فرصت ازدسترفته‌ی عشق: روایتگریِ شاعرانه در داستان «درخت گلابی»
  • نقشبندان (هوشنگ گلشیری)
  • آنچه نقش نتوان زد: رویکرد غناییِ مدرن به ثبت تلاطم‌های عاطفی در داستان «نقشبندان»

فصل چهارم: داستان مدرن شاعرانه، نظریه‌ای دیگر

بخش نخست: نظریه

  • نظریه‌ی چارلز مِی
  • الف. شخصیت به منزله‌ی حالتی ذهنی
  • ب. داستان کوتاه به منزله‌ی طرح‌واره‌ای کمینه
  • پ. داستان کوتاه به منزله‌ی توصیف ساحتی خواب‌گونه

بخش دوم: نقد عملی

  • نقد چند داستان غنایی نمونه از منظر نظریه‌ی چارلز مِی
  • سه‌شنبه‌ی خیس (بیژن نجدی)
  • اشباح واقعی: بازنمایی حالات ذهنی در داستان «سه‌شنبه‌ی خیس»
  • کابوسِ بیداری
  • کابوس در بیداری: طرح‌واره‌ی کمینه در داستان «کابوسِ بیداری»
  • اسکلت‌های بلورآجین (محمد کلباسی)
  • بینابینِ رؤیا و واقعیت: ساحت خواب‌گونه در داستان «اسکلت‌های بلورآجین»

فصل پنجم: داستان کوتاه امپرسیونیستی

بخش نخست: نظریه

  • نظریه‌ی سوزان فرگِسِن
  • امپرسیونیسم در نقاشی
  • امپرسیونیسم در شعر و داستان کوتاه
  • نمونه‌ای از یک شعر امپرسیونیستی و تحلیل آن
  • «در ایستگاه مترو»
  • چرا «در ایستگاه مترو» شعری امپرسیونیستی است؟
  • بررسی نمونه‌ای از نثر امپرسیونیستی در داستان کوتاه.
  • ویژگی‌های داستان کوتاه امپرسیونیستی

          الف. زاویه‌ی دید و بازتاباندن احساسات درونی در داستان امپرسیونیستی

          ب. پیرنگ در داستان امپرسیونیستی

          پ. نقش استعاری مکان در داستان امپرسیونیستی

          ت. روایت نامتوالی در داستان‌های امپرسیونیستی

          ث. سبک‌پردازی و برجسته شدن سبک در داستان امپرسیونیستی

بخش دوم: نقد عملی

  • نقد چند داستان امپرسیونیستی نمونه از منظر نظریه‌ی سوزان فرگِسِن
  • رنگ‌ها (پرویز دوائی)
  • خاطرات رنگی: توصیف‌های امپرسیونیستی در داستان «رنگ‌ها»
  • وسوسه‌های اردیبهشت (علی قانع)
  • داستان ناگفته: پیرنگ حذفی در داستان «وسوسه‌های اردیبهشت»
  • سه قطره خون (صادق هدایت)
  • روایتی که نمی‌توان بازگفت: پیرنگ استعاری در داستان «سه قطره خون»
  • یک دسته موی سیاه (محمدرحیم اخوت)
  • زندگی با خاطره‌ها: تداعی‌های امپرسیونیستی در داستان «یک دسته موی سیاه»

فصل ششم: بررسی نمونه‌های بیشتری از داستان‌های مدرن

  • چند داستان شاخص مدرن
  • باغ تابناک (محمد کشاورز)
  • غنایی‌نویسیِ مدرن در داستان «باغ تابناک»
  • چند نکته و چند پرسش برای تأمل بیشتر درباره‌ی این داستان
  • ایستگاه (طاهره علوی)
  • کمینه‌گرایی مدرن در داستان «ایستگاه»
  • چند نکته و چند پرسش برای تأمل بیشتر درباره‌ی این داستان
  • غریبه‌ای در اتاق من (مهرنوش مزارعی)
  • جامعه‌پژوهیِ مدرن در داستان «غریبه‌ای در اتاق من»
  • چند نکته و چند پرسش برای تأمل بیشتر درباره‌ی این داستان
  • چراغ خطر (فرزانه کرم‌پور)
  • آسیب‌شناسی اجتماعی مدرن در داستان «چراغ خطر»
  • چند نکته و چند پرسش برای تأمل بیشتر درباره‌ی این داستان
  • یک بار هم شده «سوسن» گوش بده (پیمان هوشمندزاده)
  • سبک‌پردازیِ مدرن در داستان «یک بار هم شده ”سوسن“ گوش بده»
  • چند نکته و چند پرسش برای تأمل بیشتر درباره‌ی این داستان
  • مردی که برنگشت (سیمین دانشور)
  • حرکت به سوی پسامدرنیسم در داستان «مردی که برنگشت»
  • چند نکته و چند پرسش برای تأمل بیشتر درباره‌ی این داستان
  • مراجع فارسی جلد دوم
  • مراجع انگلیسی جلد دوم
  • نمایه

انتشارات نیلوفر: تهران، خیابان انقلاب، خیابان دانشگاه؛ تلفن: ‌۶۶۴۶۱۱۱۷

خرید اینترنتیِ این کتاب از سایت مرتبط با انتشارات نیلوفر: www.behanbook.ir


برچسب‌ها: ادبیات داستانی ایران, داستان کوتاه در ایران, نقد داستان کوتاه, داستان‌های مدرن
+ نوشته شده در تاریخ  دوشنبه ۲۵ مرداد ۱۳۹۵   | 

انتشارات نیلوفر چاپ سوم کتاب داستان کوتاه در ایران، جلد اول:‌ داستان‌های رئالیستی و ناتورالیستی را منتشر کرد. کتاب حاضر، با تأکید بر ضرورتِ شناختِ شالوده‌های نظریِ داستان کوتاه به عنوان پیش‌شرط نقد، هم نظریه‌های این ژانر را معرفی می‌کند و هم این‌که کاربرد آن نظریه‌ها را در نقد عملیِ برگزیده‌ای از شاخص‌ترین و صناعتمندترین داستان‌های کوتاه ایران نشان می‌دهد.

ساختار جلد اول از این قرار است: در بخش نخست، مفاهیم و نظریه‌های داستان رئالیستی و داستان ناتورالیستی معرفی شده‌اند. در بحث راجع به این مفاهیم و نظریه‌ها، نویسنده رویکردی میان‌رشته‌ای در پیش گرفته و لذا رئالیسم و ناتورالیسم در ادبیات را از راه قیاس با همین سبک‌ها در هنرهای بصری (عمدتاً نقاشی و بعد سینما) تبیین کرده است. در بخش بعدی، نقدهای مشروحی بر داستان‌های ممتازی که با این دو سبک‌ نوشته شده‌اند ارائه گردیده است. در بخش پایانیِ این مجلد، قرائت‌های نقادانه از داستان‌های بیشتری به دست داده شده است که تحولات مهم در زمینه‌ی مضامین و تکنیک‌های داستان کوتاه ایران را به نمایش می‌گذارند.

در جلد نخستِ این کتاب، علاوه بر تحلیل‌های موردی و اشاره به داستان‌های متعدد، مجموعاً پانزده داستان کوتاه به قلم نویسندگان رئالیست و ناتورالیست ایرانی و یک داستان از ادبیات کهن فارسی (هزار و یک شب) به‌طور مشروح نقد شده‌اند.

انتشارات نیلوفر چاپ سوم این مجلد را با استفاده از قلم‌های جدید فارسی (با خوانایی سهل‌تر) مجدداً واژه‌آرایی و صفحه‌بندی کرده و کلیه‌ی اشتباهات تایپی چاپ‌های قبلی را نیز تصحیح کرده است. ناشر همچنین به منظور کاهش قیمت و دسترس‌پذیری بیشترِ این کتاب، آن را نخستین بار با جلد شومیز به علاقه‌مندان عرضه کرده است.

فهرست مطالب جلد اول از کتاب داستان کوتاه در ایران به قرار زیر است:

  • مقدمه‌ی جلد اول

فصل اول: داستان کوتاه رئالیستی در ایران

  • مروری بر معانی مختلف اصطلاح «رئالیسم»
  • رئالیسم در نقاشی
  • ویژگی‌های داستان کوتاه رئالیستی

          ۱. مکان در داستان رئالیستی

          ۲. زاویه‌ی دید در داستان رئالیستی

          ۳. شخصیت و شخصیت‌پردازی در داستان رئالیستی

          ۴. توصیف در داستان رئالیستی

          ۵. پیرنگ در داستان رئالیستی

          ۶. زمان در داستان رئالیستی

          ۷. نثر رئالیستی

  • زبان عامیانه و محاوره‌ای در داستان کوتاه ایران

فصل دوم: نمونه‌ای از یک داستان غیررئالیستی و تحلیل آن

  • چه داستان‌هایی رئالیستی نیستند؟
  • «حکایت وَردُالاکمام و اِنسُ‌الوجود»
  • چرا «حکایت وَردُالاکمام و اِنسُ‌الوجود» روایتی غیررئالیستی است؟

فصل سوم: نقد چند داستان رئالیستی نمونه

  • چند داستان خصیصه‌نمای رئالیستی
  • «خاکسترنشین‌ها» (غلامحسین ساعدی)
  • دنیای فلاکت و تاریکی: تصویر جهان فرودین در داستان «خاکستر‌نشین‌ها»
  • «سبزِ مُورْد» (شهلا پروین‌روح)
  • منجلاب فقر: نثر رئالیستی در داستان «سبزِ مُورْد»
  • «شهر کوچک ما» (احمد محمود)
  • بیرون رفتن از شهر خیالات سبک: بازنمایی «پاگشایی» در داستان «شهر کوچک ما»
  • «مرد» (محمود دولت‌آبادی)
  • آزمون مردشدگی: مواجهه با واقعیت در داستان «مرد»
  • «تَش‌خَند» (حسن بنی‌عامری)
  • واقعیتی دیگر: بازنمایی رئالیستیِ جنگ در داستان «تَش‌خَند»

فصل چهارم: داستان کوتاه ناتورالیستی

  • ویژگی‌های داستان کوتاه ناتورالیستی
  • درونمایه‌های متداول در داستان‌های ناتورالیستی

فصل پنجم: نقد چند داستان ناتورالیستی نمونه

  • چند داستان خصیصه‌نمای ناتورالیستی
  • «عروسکِ فروشی» (صادق چوبک)
  • و این است گرسنگی و مرگ: عکس‌برداریِ لجام‌گسیخته در داستان «عروسکِ فروشی»
  • «چنگال» (صادق هدایت)
  • پا گذاشتن پسر در جاپای پدر: جبر وراثت در داستان «چنگال»
  • «تولد» (اسماعیل فصیح)
  • تولد برای مردن: حتمیّت مرگ بر اثر جبر زیست‌شناختی در داستان «تولد»
  • «چهارراه» (هوشنگ مرادی‌کرمانی)
  • آینده‌ای که نیاز به پیشگویی ندارد: جبر اجتماعی در داستان «چهارراه»

فصل ششم: بررسی نمونه‌های بیشتری از داستان‌های رئالیستی و ناتورالیستی

  • چند داستان شاخص رئالیستی و ناتورالیستی
  • «اجاره‌خانه» (بزرگ علوی)
  • گزینش‌های رئالیستی در داستان «اجاره‌خانه»
  • چند نکته و چند پرسش برای تأمل بیشتر درباره‌ی این داستان
  • «دفترچه‌ی بیمه» (جلال آل‌احمد)
  • بازنمایی رئالیستیِ دنیای معلمان در داستان «دفترچه‌ی بیمه»
  • چند نکته و چند پرسش برای تأمل بیشتر درباره‌ی این داستان
  • «همراه آهنگ‌های بابام» (علی‌اشرف درویشیان)
  • ساختار رئالیستی در داستان «همراه آهنگ‌های بابام»
  • چند نکته و چند پرسش برای تأمل بیشتر درباره‌ی این داستان
  • «مارافسای» (عبدالرحیم احمدی)
  • گذار از رئالیسم به سوی ناتورالیسم در داستان «مارافسای»
  • چند نکته و چند پرسش برای تأمل بیشتر درباره‌ی این داستان
  • «این سرما مرا می‌کُشد» (مهدی رجبی)
  • بازنمایی ناتورالیستیِ غریزه‌های انسانی‌ـحیوانی در داستان «این سرما مرا می‌کُشد»
  • چند نکته و چند پرسش برای تأمل بیشتر درباره‌ی این داستان
  • «زُل زدن به آفتاب»
  • آسیب‌شناسیِ ناتورالیستیِ خشونت در داستان «زُل زدن به آفتاب»
  • چند نکته و چند پرسش برای تأمل بیشتر درباره‌ی این داستان

مراجع فارسی جلد اول

مراجع انگلیسی جلد اول

نمایه

انتشارات نیلوفر: تهران، خیابان انقلاب، خیابان دانشگاه؛ تلفن: ‌۶۶۴۶۱۱۱۷

خرید اینترنتیِ این کتاب از سایت مرتبط با انتشارات نیلوفر: www.behanbook.ir


برچسب‌ها: ادبیات داستانی ایران, داستان کوتاه در ایران, نقد داستان کوتاه, کتاب‌های حسین پاینده
+ نوشته شده در تاریخ  یکشنبه ۲۴ مرداد ۱۳۹۵   |