حسین پاینده

منوی اصلی
آرشیو موضوعی
آرشیو ماهانه
تازه‌ترین مطالب
پیوندهای روزانه
پیوندها
امکانات
 RSS 

POWERED BY
BLOGFA.COM

Google


در اين سايت
در كل اينترنت

در بخش قبلی این نوشتار استدلال کردیم که به منظور خوانش نقادانه‌ی متون ادبی و نوشتن تحلیل‌های علمی و ژرف‌نگر، از جمله لازم است که نظریه‌های ادبی را بیاموزیم. این نظریه‌ها حکم چهارچوب‌هایی را دارند که نوشتار نقادانه را سامان می‌دهند. اکنون بخش دوم این نوشتار را بخوانید که دومین شرط لازم برای یادگیری نقد ادبی را توضیح می‌دهد.


مطالعه درباره‌ی نظریه‌های ادبی، ما را با مجموعه مفاهیم و اصطلاحاتی آشنا می‌کند که در نقدهای عالمانه بر آثار ادبی باید به کار برده شوند. دلیل تأکید بر این‌که نقد ادبی بدون کاربرد این اصطلاحات، عالمانه نخواهد بود این است که نقد ادبی، مانند هر دانش دیگری، مصطلحات خاص خود را دارد. متخصصان هر دانشی (خواه متخصصان علوم انسانی و خواه متخصصان سایر علوم) از جمله با این نشانه شناخته می‌شوند که در گفتار و نوشتارشان از اصطلاحات تخصصی استفاده می‌کنند. برای مثال، مهندس الکترونیک در صحبت کردن راجع به مدارهای مورد استفاده در وسایل برقی، برای اشاره به اجزاءِ این مدارها از نام‌هایی استفاده می‌کند که البته اشخاص ناآشنا با این حوزه از علوم فنی و مهندسی دقیقاً متوجه نمی‌شوند («خازن»، «دیود»، «ولتاژ متناوب»، «آی‌سی»، «کلیدهای ان‌سی»، و ...). به همین ترتیب، پزشکان متخصص قلب و عروق در مقالات‌شان از اصطلاحات علمی متداول در رشته‌ی خودشان استفاده می‌کنند («بطن چپ»، «دریچه‌ی میترال»، «نارسایی آئورت»، «شاخص توده‌ی بدن»، «نارسایی احتقانی»، ...). ایضاً در مقالات فلسفی به اصطلاحات تخصصی‌ای برمی‌خوریم که ای‌بسا معنای دقیق یا درست آن‌ها برای اشخاص ناوارد به این حوزه از علوم انسانی چندان مشخص نباشد (در فلسفه‌ی وجودی مثلاً «رویدادگی»، «پرتاب‌شدگی»، «مرگ‌آگاهی وجودی»، «دازاین»، «آگاهی پیشاتعمقی»، ...). مثال‌های بیشتری، هم از علوم انسانی و هم از سایر علوم، می‌توان آورد، اما نکته‌ی اصلی در همه‌ی این نمونه‌ها این است که هر دانشی واژگان تخصصی خود را دارد و اگر عالِمی آن اصطلاحات را در نوشتار یا گفتار خود به کار نبرد، آن‌گاه خواننده یا شنونده می‌تواند در علمی بودن نوشته‌ها و گفته‌های او تردید روا کند. نقد ادبی از این قاعده‌ی عام مستثنی نیست. مقالات منتقدان ادبی، یا گفتار آنان در جلسات نقد، باید با مفاهیم و اصطلاحاتی همراه باشد که نشانه‌ای از روشمند بودن نقد آن‌ها به دست دهد و مخاطب مطمئن شود که در آن مقاله یا گفتار چیزی بیش از برداشت‌های دلبخواهانه‌ی فردی ارائه می‌شود، زیرا همچنان که در بخش قبلی این نوشتار اشاره کردیم، حتی کسانی که هیچ مطالعه یا تحصیلاتی در حوزه‌ی نقد ادبی نداشته‌اند می‌توانند (و البته محق‌اند) بعد از خواندن هر شعر یا رمانی، یا بعد از تماشای هر فیلم سینمایی، نظر شخصی خود را درباره‌ی آن ابراز کنند، اما این قبیل نظراتِ غیرروشمند و کاملاً سلیقه‌ای را به هیچ عنوان نمی‌توانیم ذیل عنوان «نقد ادبی» قرار دهیم. (این قاعده مختص «نقد ادبی» است و نه مقالاتی که ژورنالیست‌ها در مطبوعات و رسانه‌های دیجیتالی درباره‌ی آثار ادبی و هنری می‌نویسند. نوشته‌های آنان از نوع «مقاله‌ی مرور و معرفی» (ریویو review) است که قواعد خاص خود را دارد و نقد ادبی اطلاق نمی‌شود.)

در پاسخی کامل‌تر به این پرسش که «چگونه می‌توان نقدهای حرفه‌ای، ژرف‌نگر و تأمل‌انگیز بر متون ادبی نوشت؟»، باید تأکید کنیم که افزون بر مطالعه‌ی نظریه‌های ادبی و آشنایی با مفاهیم و مصطلحات تخصصیِ هر یک از این نظریات متنوع، دانشجو یا پژوهشگر نقد ادبی باید خود را عادت دهد که حتماً «نقدهای دست‌اول» بخواند. در این‌جا مقصود از «نقدهای دست‌اول»، آن دسته از نوشتارهای نقادانه است که خودِ نظریه‌پردازان ادبی در تبیین کاربردیِ نظریه‌های‌شان نوشته‌اند. متأسفانه در دانشگاه‌های ما این‌گونه باب شده است که دانشجویان اغلب به متون ثانوی ارجاع داده می‌شوند. این قبیل متون شرح‌هایی از نظریه‌ها به دست می‌دهند و ممکن است شامل نقدهای عملی هم بشوند. مراجعه به چنین منابعی فی‌نفسه اشتباه نیست و حتی در دانشگاه‌های کشورهای پیشرفته هم در سال اول و دومِ دوره‌ی لیسانس از منابع ثانوی برای تدریس نقد ادبی استفاده می‌کنند. اما به‌ویژه دانشجویان تحصیلات تکمیلی و کسانی که می‌خواهند نقد ادبی را به صورت حرفه‌ای دنبال کنند باید توجه داشته باشند که این قبیل منابع اصلاً برای حرفه‌ای شدن در نقدنویسی کفایت نمی‌کنند. متقابلاً نقدهای نوشته‌شده به قلم خود نظریه‌پردازان، حکم بهترین الگوهای نقد ادبی را دارند و قطعاً دقت در چندوچونِ آن‌ها آموزه‌های ارزشمندی برای منتقدان حرفه‌ای خواهد داشت.

برای این‌که ضرورت مراجعه به منابع دست‌اول را بهتر متوجه شویم، بد نیست یک نمونه از این قبیل مراجع را مثال بزنیم. نقد ادبی روان‌کاوانه در زمره‌ی پُرطرفدارترین شیوه‌های نقد ادبی است که اوایل قرن بیستم معرفی شد و با تحولاتی که تا زمانه‌ی ما ادامه داشته، به شکل‌هایی بدیع و میان‌رشته‌ای نظریه‌پردازی شده است. روان‌کاوی در ابتدا صرفاً روشی نو برای درمان بیماری‌های روان‌تنی محسوب می‌شد، ولی به‌مرور زمان، هم با نوشته‌هایی به قلم بنیان‌گذار این نظریه (فروید) و هم با نوشته‌های شاگردان فروید (مانند ارنست جونز و ماری بناپارت)، دامنه‌ی آن گسترش پیدا کرد و به رویکردی برای تحلیل عمیق متون ادبی نیز تبدیل شد. خود فروید مقالات و تک‌نگاری‌های متعددی درباره‌ی ادبیات دارد که در آن‌ها از مفاهیم و روش‌شناسی‌های روان‌کاوانه برای خوانش متون مختلف ادبی بهره می‌گیرد. آثار ادبی‌ای که فروید بر آن‌ها نقد نوشت، ژانرهای گوناگونی مانند شعر و نمایشنامه و رمان و داستان کوتاه را در بر می‌گیرد. برای مثال، او نقدهای متعددی بر نمایشنامه‌های شکسپیر مانند هملت و تاجر ونیزی نوشت. همچنین نقد مفصل او (در حجم کتابی کوچک) بر رمان گرادیوا (اثر نویسنده و شاعر آلمانی ویلهلم یِنسِن) نمونه‌ی تمام‌عیاری از تحلیل موشکافانه‌ی متنی ادبی با استفاده از مفاهیم و روش‌شناسی روان‌کاوانه است. برای آن دسته از علاقه‌مندان نقد روان‌کاوانه که مایلند در این زمینه به‌طور تخصص کار کنند، مطالعه‌ی دقیق این نمونه‌ها از هر حیث ضروری است. گفتیم «مطالعه‌ی دقیق این نمونه‌ها» و این یعنی خواندن سرسری چنین نوشته‌هایی ثمربخش نخواهد بود. دانشجو و پژوهشگر نقد ادبی باید این قبیل منابع دست‌اول را نه صرفاً یک نوبت، بلکه چند بار بخواند، آن‌هم با فاصله‌ی زمانی تا با هر نوبت مراجعه به این منابع، جنبه‌ی قبلاً مغفول‌مانده‌ای از روش فروید در نقد ادبیات برای او برجسته شود. کتاب‌های نظریه و روش عموماً چنین ماهیتی دارند که نمی‌توان با یک بار مطالعه، بر همه‌ی مطالب آن‌ها اشراف پیدا کرد.

مثالی که درباره‌ی نقد روان‌کاوانه زدیم، به همین میزان در خصوص سایر رویکردهای نقد ادبی مصداق دارد. اما آن دسته از علاقه‌مندان ادبی که به‌طور خاص به نقد روان‌کاوانه علاقه‌مند هستند، می‌توانند برای خواندن نقدهایی که بنیان‌گذار این نظریه بر آثار ادبی نوشته است مراجعه کنند به کتاب کاربرد روان‌کاوی در نقد ادبی که چاپ هفتم آن اخیراً از جانب انتشارات مروارید منتشر شد.


برچسب‌ها: نقد ادبی, تحلیل متون ادبی, نقد حرفه‌ای, نقد روان‌کاوانه
+ نوشته شده در تاریخ  جمعه ۲۸ دی ۱۴۰۳   | 

اغلب پرسیده می‌شود که: روش درست برای یادگیری شیوه‌های نقد ادبی و نوشتن نقدهای ژرف‌نگر چیست؟ شاید بد نباشد اندکی درباره‌ی «نقد ژرف‌نگر» توضیح بدهیم. بسیار پیش می‌آید که وقتی نقد رمانی را می‌خوانیم، با خود می‌گوییم «من این رمان را قبلاً خوانده بودم، اما با خواندن نقد آن تازه به جنبه‌های ناپیدا یا موضوعات مهمی پی بردم که از چشم من پنهان مانده بود.» آن‌گاه منطقاً این پرسش مطرح می‌شود که آیا منتقدانی که نقدهای عمیق و تأمل‌انگیز بر آثار ادبی می‌نویسند، صرفاً اشخاص «باهوشی» هستند؟ به بیان دیگر، آیا نقد حاصل فراست و ذکاوتی است که اشخاص عادی از آن بی‌بهره‌اند؟

به این پرسش که «چگونه می‌توان نقدهای حرفه‌ای، ژرف‌نگر و تأمل‌انگیز نوشت؟»، پاسخ‌های مختلفی می‌توان داد، در این نوشتار می‌خواهم استدلال کنم که نقد ادبی ژرف‌نگر را نباید محصول ضریب هوشی بالا دانست، کما این‌که ناتوانی از نوشتن نقد ادبی را هم نباید نشانه‌ی کودن بودن کسی پنداشت. اساساً تیزهوشی و کندذهنی، مقولات مطلق یا حتی مناسبی برای ارزیابی نوشتارهای نقادانه نیستند. دلیل گیرایی و اثرگذاری نقد آثار ادبی و هنری را بیشتر باید در دانشی جست که منتقد از آن برخوردار بوده و ماهرانه به کار برده است. دو پاسخ ممکن (اما نه نهایی) به این پرسش که «چگونه می‌توان نقد ادبیِ حرفه‌ای نوشت؟»، از این قرارند:

۱. نوشتن نقد ادبی عمیق و مجاب‌کننده، مستلزم یادگیری نظریه‌های ادبی است.

۲. یک راه بسیار اثرگذار برای حرفه‌ای شدن در حوزه‌ی نقد ادبی، خواندن نقدهای الگو به قلم نظریه‌پردازان نقد ادبی است.

در نوشتار حاضر به موضوع اول (ضرورت آموختن چهارچوب‌های نظری نقد) می‌پردازم و در بخش بعدی این نوشتار، موضوع دوم (نقدهای الگو) را کمی باز می‌کنم.

اصل مسلم نقد ادبی علمی این است: بدون دانستن نظریه‌های نقد نمی‌توان متون ادبی را نقد کرد. نظریه‌های نقد ادبی چهارچوب‌های تئوریکی هستند که مفاهیم و روش‌های نقد را مشخص می‌کنند و فقط با دانستن آن‌هاست که می‌توانیم متون ادبی را به روشی نظام‌مند و علمی تحلیل کنیم. از این رو، هر منتقد ادبی حرفه‌ای لزوماً باید با این نظریه‌ها، که در زمانه‌ی ما به میزان زیادی میان‌رشته‌ای شده‌اند، آشنا باشد. در این جمله‌ی اخیر، بر کلمه‌ی «حرفه‌ای» تأکید گذاشته شده است، زیرا هر کسی در جایگاه خواننده‌ی عامِ ادبیات، می‌تواند نظری مثبت یا منفی درباره‌ی آثار ادبی ابراز کند. بی‌تردید کسی هم که اصلاً با نظریه‌های نقد فیلم آشنا نباشد، پس از تماشای هر فیلمی می‌تواند درباره‌ی آن حرفی بزند. سخنان این قبیل اشخاص درباره‌ی آثار ادبی یا هنری صرفاً سلیقه‌های آنان را بر ما معلوم می‌کند. یعنی می‌فهمیم که آنان از چه نوع شعرها یا داستان‌هایی خوش‌شان می‌آید، معمولاً چه نوع فیلم‌هایی را تماشا می‌کنند، چرا از خواندن فلان رمان به وجد آمده‌اند حال آن‌که رمانی دیگر را نپسندیده‌اند، و غیره. اما ابراز سلیقه برابر با نقد ادبی نیست. نقد زمانی صورت می‌گیرد که منتقد چهارچوب معیّنی را برای بررسی جزئیات متن اختیار می‌کند و با مفاهیم و روش‌شناسی‌های مأخوذ از همان چهارچوب نظری، جنبه‌هایی از متن را موشکافانه می‌کاود. کاوش یعنی توجه به دلالت‌های زیبایی‌شناختی متون. این قبیل دلالت‌ها عموماً از دید خواننده‌ی عام و ناآشنا با نظریه‌های ادبی پنهان می‌ماند. از این بابت نباید تعجب کرد، کما این‌که به خواننده‌ی عام نباید خرده گرفت. چنین خوانندگانی برای مقاصد غیرحرفه‌ای ادبیات می‌خوانند. آن‌ها عموماً می‌خواهند سرگرم شوند، یا اوقات فراغت را با کاری «مفید» مانند مطالعه بگذرانند. اما منتقد حرفه‌ای هدف دیگری را دنبال می‌کند. او می‌خواهد معانی دلالت‌شده‌ای را تبیین کند که با استفاده از تکنیک‌های ادبی و به شکلی تلویحی در متن گنجانده شده‌اند و در فرایند خواندن به ذهن مخاطب متبادر می‌شوند. بدون آگاهی از نظریه‌هایی که نحوه‌ی شکل‌گیری معنا در متون ادبی را با مفاهیم و روش‌های خاص به ما معرفی می‌کنند، نمی‌توان به چنین هدفی نائل شد.

ادامه دارد.


برچسب‌ها: نقد ادبی, تحلیل متون ادبی, نقد حرفه‌ای, نقد ادبیات
+ نوشته شده در تاریخ  دوشنبه ۲۴ دی ۱۴۰۳   |