حسین پاینده

منوی اصلی
آرشیو موضوعی
آرشیو ماهانه
تازه‌ترین مطالب
پیوندهای روزانه
پیوندها
امکانات
 RSS 

POWERED BY
BLOGFA.COM

Google


در اين سايت
در كل اينترنت

هانس گئورگ گادامر در کتاب عمده‌ی خود با عنوان حقیقت و روش استدلال می‌کند که فهم‌شدنِ هر متن فرهنگی، همواره از منظر کسی صورت می‌گیرد که آن متن را فهم می‌کند. نویسندگان هنگام خلق اثر ممکن است نیّات خاصی داشته باشند و بی‌تردید هر متنی واجد ساختاری عینی است، لیکن معنا در زمره‌ی اجزاء ذاتیِ متن نیست (به عبارت دیگر، معنا ماهیتی تغییرناپذیر ندارد). در واقع، معنا چیزی است که هر شخصی با خواندنِ متنْ آن را ایجاد می‌کند. گادامر همچنین تأکید می‌کند که متن و خواننده همواره در موقعیتی تاریخی و اجتماعی با یکدیگر مواجه می‌شوند و موقعیت‌مند بودنِ این مواجهه همیشه در تعامل بین خواننده و متن تأثیر می‌گذارد. وی معتقد است که به همین سبب، هر متنی همواره با پیش‌پنداشت یا پیش‌داوری قرائت می‌شود. به سخن دیگر، متن هنگام قرائت شدن کیفیتی اصیل و دست‌نخورده ندارد، بلکه آگاهیِ خواننده ــ یا زمینه‌ی قرائت ــ در [معنای استنباط‌شده از] متن تأثیر می‌گذارد. ... پیش‌پنداشت‌ها و پیش‌داوری‌های ما رهیافت‌مان به متن را سازمان می‌دهند. همان‌گونه که گادامر توضیح می‌دهد، ما ادراک هر متنی را «با پیش‌معناهای خودمان … یا توقعاتِ خودمان درباره‌ی معنا» آغاز می‌کنیم.

از این گفته نباید چنین نتیجه گرفت که فهم ما از متن (معنای آن متن)، رویدادی ذهنی است و بنابر این هر معنایی را می‌توان از راه ذهن به متن تحمیل کرد. همان‌گونه که گادامر به تأکید گفته است، پیش‌پنداشت‌ها یا پیش‌داوری‌های ما حکم «قضاوت نادرست» را ندارند. علاوه بر این، گرچه خواننده با اندیشه‌هایی پیش‌پنداشته به متن روی می‌آوَرَد، اما همواره با عینیتِ متن مواجه می‌شود (یعنی با کلماتی خاص که به نحوی خاص نظم داده شده‌اند. لذا فهم متن (معنای متن) همواره فرایندی است که طی آن، عینیتِ متن با اندیشه‌های پیش‌پنداشته‌ی خواننده رویاروی می‌شود (و چه بسا آن‌ها را تعدیل می‌کند). گادامر نحوه‌ی عمل این فرایند را ــ که «دورِ تأویل» می‌نامد ــ به گفت‌وگویی متشکل از پرسش و پاسخ تشبیه می‌کند، گفت‌وگویی که طی آن ما متن را مورد پرسش قرار می‌دهیم ولی به منظور فهم متن به شکلی رضایتبخش همیشه باید پذیرای پاسخ‌های متن به پرسش‌های‌مان باشیم. در مواجهه‌ی خواننده و متن، هر دو سوی این گفت‌وگو دخیل هستند. بدینسان، «معنای متن را نمی‌توان به شکلی دلبخواهانه فهمید … خواننده نمی‌تواند متعصبانه فقط به پیش‌معناهای خود پایبند بماند … بلکه باید آماده‌ی پذیرش معنای متن باشد. لیکن این آمادگی همواره بدین مفهوم است که خواننده باید آن معنای دیگر [معنای متن] را با تمام معناهای خویش پیوند دهد».


آنچه خواندید، بخشی از مطالب فصل سوم کتاب مطالعات فرهنگی درباره‌ی فرهنگ عامّه بود. در این فصل، ویژگی‌های رمان عامّه‌پسند و دلایل اقبال خوانندگان به آن بحث و بررسی می‌شود.

کتاب مطالعات فرهنگی درباره‌ی فرهنگ عامّه اخیراً به چاپ دهم رسید و نشر آگه آن را منتشر کرده است. این کتاب را از این‌جا می‌توانید تهیه کنید.


برچسب‌ها: نظریه‌ی دریافت, گادامر, رمان‌های عامّه‌پسند, کتاب‌های دکتر پاینده
+ نوشته شده در تاریخ  پنجشنبه ۲۱ تیر ۱۴۰۳   | 

خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: ادبیات عامّه‌پسند یکی از حوزه‌ها و بخش‌هایی از ادبیات معاصر است که بحث و گفت‌وگو درباره‌ی آن زیاد است. درباره‌ی این گونه ادبی، فعالیت‌های تحقیقاتی و پژوهشی گسترده و وسیعی در کشورمان انجام نشده است و تنها چند اثر آن هم به صورت جسته‌گریخته و منفرد در این زمینه به چاپ رسیده‌اند. در دانشگاه‌ها و مراکز تجمع علاقه‌مندان فرهنگ و ادبیات کشورمان نیز صحبت زیادی در این باره نمی‌شود اما این گونه، به دلیل وسیع بودن طیف مخاطبانش، خواه‌ناخواه گریبان اهالی ادبیات را می‌گیرد و آن‌ها را سر میز بحث و گفتگوهای غیر رسمی و گاه رسمی می‌نشاند.

یکی از مسائل مهمی که درباره‌ی ادبیات عامّه‌پسند وجود دارد، تکذیب و به رسمیت نشناختن آن است. یعنی عده‌ی زیادی مخاطب این گونه ادبی هستند، اما این موضوع را تکذیب می‌کنند و به نوعی عقیده دارند اگر خود را مخاطب چنین ادبیاتی نشان بدهند، در نظر دیگران دارای سطح پایین‌تری از سلیقه ادبی محسوب می‌شوند. به هر حال مسائل پراکنده زیادی حول محور ادبیات عامّه‌پسند وجود دارد که باعث شد گفت‌وگویی درباره‌س آن‌ها با حسین پاینده منتقد و استاد دانشگاه علامه‌ طباطبائی داشته باشیم. در این گفت‌وگو ریشه‌ها و چگونگی شکل‌گیری ادبیات عامّه‌پسند در ایران و آسیب‌شناسی آن مورد بررسی قرار گرفته است.


ممکن است این سؤال از برخی جهات، کلیشه‌ای و زیاده کلّی تلقی شود، اما برای شروع بحث ناچاریم بپرسیم که ادبیات عامّه‌پسند از پایه و اساس چیست؟

پاینده: در خصوص ویژگی‌های ادبیات عامّه‌پسند، اجماع نظر وجود ندارد و دست‌اندرکاران مطالعات ادبی بسته به نوع رویکردشان تعاریف متفاوتی به دست داده‌اند. در هر یک از این تعریف‌ها، تأکیدها بر این یا آن ویژگی اندکی بیشتر یا کمتر می‌شود، والّا بسیاری از عناصر این تعریف‌ها مشترک است. برای مثال، در میان منتقدانی که از منظر مطالعات فرهنگی در زمینه‌ی ادبیات عامّه‌پسند تحقیق می‌کنند، این نوع ادبیات شکلی از بازنمایی پاره‌فرهنگ‌هایی محسوب می‌شود که در تمایز با (و گاه حتی در تعارض با) گفتمان مسلط شکل گرفته‌اند. من در این‌جا تعریف سرراست‌تری از ادبیات عامّه‌پسند به دست می‌دهم که کمتر معطوف به کارکردهای گفتمانی و بیشتر معطوف به مشخصه‌های ادبی این نوع متون است. مطابق با این تعریف، شخصیت‌های داستان‌های عامّه‌پسند نوعاً تک‌بُعدی و مطلق‌اند (تبلور خیر و شر، یا نیکی و بدی، یا وفاداری و خیانت، و غیره هستند)؛ پیرنگ داستان‌های عامّه‌پسند اساساً خطی و علت‌ومعلولی است و در آن‌ها به ندرت از تکنیک‌های مدرن مانند سیلان ذهن یا تک‌گویی درونی و امثال آن استفاده می‌شود؛ زاویه‌ی دید این داستان‌ها معمولاً سوم‌شخص دانای کل و گاه اول‌شخص شرکت‌کننده است اما از تکنیک‌های رواییِ تجربی و جدیدتر مانند زاویه‌ی دید دوم‌شخص تقریباً هیچ‌وقت استفاده نمی‌شود؛ شخصیت اصلی معمولاً ویژگی‌های یک قهرمان را دارد که باید برای رسیدن به مقصود (خواه یک معشوق زمینی و خواه اثبات بیگناهی‌اش) صبوری فراوان به خرج دهد تا سرانجام دیگران به سرشت خوب و ستودنیِ او پی ببرند؛ شخصیت‌ها تحول نمی‌یابند (ایستا هستند) و اگر هم تغییر کنند، زمینه‌ی دگرگون شدن ذهنیت‌شان برای خواننده متقاعدکننده به نظر نمی‌رسد؛ موضوع آن‌ها بیش از این‌که همگانی یا اجتماعی باشد، بیشتر یک معضل فردی و شخصی است؛ و … . این فهرست را البته می‌توان با افزودن برخی مؤلفه‌های دیگر تکمیل کرد، اما گمان می‌کنم عجالتاً می‌توان آن را مبنای بحث بیشتر درباره‌ی ادبیات عامّه‌پسند قرار داد.

ادبیات عامّه‌پسند، لفظی است که در کشورمان به آثار داستانی مکتوبی که عموماً حول محور مسائل عاشقانه قرار دارند، اطلاق می‌شود. آیا چنین تعریفی در بیرون از مرزهای ادبی ایران هم عمومیت دارد؟

پاینده: عشق از جمله مضامین مکرر در بسیاری از رمان‌های عامّه‌پسند است، اما خطاست که این موضوع را مشخصه‌ی کلی یا عامِ این نوع ادبیات بدانیم. بسیاری از داستان‌های عامّه‌پسند درباره‌ی موضوعاتی از قبیل کینه، گناه، بیگناهی، نجات بزهکاران (مثلاً نجات یک معتاد) و از این قبیل هستند.

آیا ادبیات عامّه‌پسند محصول و نتیجه یک فرایند وارداتی است یا از به هم پیوستگی آثار نویسندگانی چون فهیمه رحیمی و … این مفهوم متولد شد؟

پاینده: رمان‌های عامّه‌پسند در کشور ما ریشه در پاورقی‌هایی دارند که در مطبوعات پس از انقلاب مشروطه نوشته می‌شدند و متعاقباً به صورت کتاب هم انتشار می‌یافتند. این داستان‌های دنباله‌دار بسیار پُرکشش بودند و تعلیقْ یکی از مهم‌ترین عناصر آن‌ها بود. خوانندگان ایرانی در آن زمان دوست داشتند در کنار مطالب دیگری که در روزنامه‌ها می‌خواندند و مربوط به رویدادهای واقعی می‌شد، مانند اخبار و غیره، داستان‌های کاملاً تخیلی هم بخوانند. علت‌ها و زمینه‌های شکل‌گیری این ذائقه‌ی نوین ادبی، موضوعی است که به اعتقاد من باید در رساله‌های دکتری مورد پژوهش قرار بگیرد. رمان ده نفر قزلباش نوشته‌ی حسین مسرور یکی از این تولیدات عامّه‌پسند بود که نخستین بار به صورت پاورقی در روزنامه‌ی اطلاعات منتشر شد. حسینقلی مستعان، محمد حجازی، جواد فاضل و ذبیح‌الله منصوری از دیگر نویسندگانی هستند که در شکل‌گیری ادبیات عامّه‌پسند در کشور ما نقش بسزایی داشتند. این سنت (نوشتن پاورقی و سپس انتشار آن به صورت کتاب) را در مقطعی دیگر نویسنده‌ی پُرکار رجب‌علی اعتمادی هم (که آثارش را با عنوان اختصاریِ «ر. اعتمادی» منتشر می‌کرد و مجموعه‌ی رمان‌هایش شامل بیست‌ودو عنوان می‌شود) ادامه داد. می‌توان استدلال کرد که ترجمه‌ی رمان‌های عامّه‌پسند خارجی از نویسندگانی همچون دانیل استیل، آگاتا کریستی و اخیراً ج.ک. رولینگ، در مقاطع مختلف موجب محبوبیت بیشتر این نوع ادبیات در میان طیف متنوع خوانندگان ایرانی شده است، اما همان‌طور که اشاره کردم، ادبیات عامّه‌پسند در ایران سابقه و قدمتی کمابیش به اندازه‌ی انقلاب مشروطه دارد.

اگر عشق و عاشقی و مسائل سانتی‌مانتال را عامل اصلی داستان‌های عامّه‌پسند بدانیم، آیا می‌توانیم آثار نویسندگانی چون جین آستین یا خواهران برونته را هم عامّه‌پسند بدانیم؟ این آثار به عنوان شاخص‌های رمان کلاسیک قرون گذشته شناخته می‌‌شوند و هنوز هم اقتباس‌های تصویری و سینمایی از آن‌ها می‌شود با این حال کسی به آن‌ها به چشم اثر عامّه‌پسند نگاه نمی‌کند در حالی که محور اصلی آن‌ها ازدواج زنان جوان انگلیسی و وصلت‌شان با پسران ثروتمند و زیباست.

پاینده: به گمانم پیش‌فرض ناگفته‌ی شما در خصوص عامّه‌پسند بودن آثار نویسندگانی مانند جین آستین و خواهران برونته، موتیف عشق در رمان‌های آنان باشد. البته بسیاری کسان با همین معیار دست به طبقه‌بندی متون ادبی و تقسیم آن به «عامّه‌پسند» و «نخبه‌گرا» می‌زنند. اما من در خصوص درستیِ این معیار مجادله می‌کنم. عشق یگانه موضوع رمان‌های عامّه‌پسند نیست. خیانت در امانت، بی‌مهری فرزند به والدین در هنگام کهولت آن‌ها، اثبات بیگناهی کسی که اتهامی ناروا به او زده شده، و سایر موضوعات مشابه، به وفور در رمان‌های عامّه‌پسند به چشم می‌خورد. عشق از دیرینه‌ترین موضوعاتی است که در ادبیات، هم در شعر و هم در نثر داستانی و هم در نمایشنامه، به آن پرداخته شده و نمی‌توان این موضوع را فی‌نفسه سانتی‌مانتال یا دون و کم‌اهمیت و یا درخور رمان‌های نازل تلقی کرد. ضمن این‌که این موضوع در رمان‌های تأمل‌انگیز نویسندگانی همچون جین آستین و خواهران برونته از زوایای مختلف و غالباً پیچیده‌ای کاویده می‌شود. رمانی مانند غرور و تعصب در سطح راجع به عشق و ازدواج چند خواهر با چند مرد است، اما همین رمان در لایه‌های عمیق‌ترش درباره‌ی سازوکارهای روانی و ناخودآگاهانه‌ای است که انسان‌ها را به قضاوت نادرست راجع به دیگران سوق می‌دهد. به همین ترتیب، رمان‌های خواهران برونته واجد پیچیدگی‌ها و لایه‌های معناییِ چندگانه است و می‌توان جوانب مختلف آن‌ها را از منظر جامعه‌شناسی یا روانکاوی بررسی کرد.

آثار ادبی ماندگار زیادی در دنیای ادبیات و سینما وجود دارند که رمانتیک هستند اما در گروه ادبیات عامّه‌پسند شناخته نمی‌شوند؛ مانند گتسبی بزرگ نوشته اسکات فیتز جرالد که چندمین اقتباس سینمایی آن به عنوان فیلم افتتاحیه جشنواره کن امسال به نمایش درآمد و البته عده زیادی از طرفداران سینما را ناامید کرد. چه رمان و چه فیلم جنبه سرگرم‌کنندگی دارند. از امتیازات برجسته این رمان که بگذریم، فیلم مورد نظر یک فیلم فاخر نبود. آیا عامّه‌پسند خواندن آثار داخلی و فاخر خواندن این گونه آثار خارجی، نتیجه خودباختگی است یا ادبیات خارج از ایران، واقعا گونه عامّه‌پسند ندارد؟

پاینده: شاید اگر قضاوت‌های‌مان را نه بر مبنای «داخلی» و «خارجی» بودن این متون، بلکه بر مبنای تحلیل سازوکارهای معناسازانه‌ی درون‌متنیِ آن‌ها انجام دهیم، به نتیجه‌ی دیگری برسیم. اما یقیناً در خارج از مرزهای کشور ما هم ادبیات عامّه‌پسند نوشته می‌شود و خوانندگانی به مراتب بیشتر از ادبیات نخبه‌گرا دارد، چون هدف بسیاری از خوانندگان معمولی سرگرم شدن است و رمان‌های عامّه‌پسند هم دقیقاً همین هدف را اغلب به شکل‌هایی بسیار جذاب محقق می‌کنند.

به نظر می‌رسد مرزی بین ادبیات عامّه‌پسند و خاص‌پسند وجود نداشته باشد و این خط‌ کشی‌‌ها بین نویسندگان وجود داشته باشد. یعنی یک نویسنده را متعلق به گروه عامّه‌پسند‌نویس‌ها بدانند و دیگری را متعلق به گروه مقابل! شاید اگر نویسنده عامّه‌پسندی رمانش را با نام مستعار چاپ کند، اثرش عامّه‌پسند خوانده نشود. اساسا آیا شاخص و معیاری برای عامّه‌پسند خواندن یا نخواند یک اثر وجود دارد؟

پاینده: این مرزها و تقسیم‌بندی‌ها بر اساس رویکردی انجام می‌شود که منتقد ادبی در پژوهش راجع به ادبیات و کارکردهای فرهنگی آن اتخاذ می‌کند. برای مثال، من در پاسخ به یکی از پرسش‌های قبلی اشاره کردم که نگارش رمان‌های عامّه‌پسند در ایران با پاورقی‌هایی شروع شد که نویسندگان پسامشروطه در مطبوعات می‌نوشتند. یکی از این نویسندگان، مرتضی مشفق‌کاظمی بود که رمان تهران مخوف را در سال ۱۳۰۱ ابتدا به صورت داستانی دنباله‌دار برای روزنامه‌ی ستاره‌ی ایران نوشت. اگر بخواهیم با معیاری که گفتم این رمان را توصیف کنیم، باید بگوییم که متنی کاملاً عامّه‌پسند درباره‌ی مرد عاشقی به نام فرخ است که در راه رسیدن به معشوق از کوران حوادث متعدد عبور می‌کند. اما این ارزیابی را می‌توان نادرست دانست. خود من معتقدم تهران مخوف یکی از نمونه‌های اولیه‌ی رمان رئالیسم اجتماعی در ایران است و سنتی که این رمان و سایر آثار مشابه پایه‌گذارش بودند، در دهه‌ی ۱۳۳۰ به رمان مدیر مدرسه نوشته‌ی جلال آل‌احمد رسید. به نظرم به منظور بحث در خصوص عامّه‌پسند بودن یا نبودن متون، به جای یک شاخص واحد بهتر است به مجموعه‌ای از ویژگی‌های کمابیش عام در آن‌ها اشاره کرد. به بخشی از مهم‌ترین این ویژگی‌ها در پاسخ به سؤال اول‌تان اشاره کردم.

چرا در مراکز فرهنگی ما کارگاه‌های شناخت و بررسی رمان عامّه‌پسند برگزار نمی‌شود؟

پاینده: در دانشگاه‌ها و مراکز پژوهشی ما متأسفانه دیدی منفی درباره‌ی ادبیات عامّه‌پسند وجود دارد که مطالعه‌ی جدی درباره‌ی آن را با مانع روبه‌رو می‌کند. مطابق با این دید، رمان‌های عامّه‌پسند خوانندگان‌شان (بخصوص خوانندگان جوان‌تر) را «اغفال» می‌کنند. گفته می‌شود که اشخاص با خواندن این رمان‌ها در عوالمی رمانتیک و غیرواقعی غرق می‌شوند که هیچ نسبتی با واقعیت ندارد. به همین دلیل، امروز اگر طرح پژوهشی‌ای درباره‌ی رمان‌های نویسندگانی همچون نسرین ثامنی، فهیمه رحیمی، فریده رهنما و امثال آنان تسلیم کنید، اشخاص از انتخاب این نویسندگان تعجب می‌کنند و می‌پرسند چرا به جای این نویسندگان عامّه‌پسند، آثار نویسندگان شاخصی همچون سیمین دانشور را مورد پژوهش قرار نمی‌دهید. البته درباره‌ی دانشور باید پژوهش کرد و مقاله نوشت و خودِ من همین کار را کرده‌ام، اما تحقیق درباره‌ی علت پُرخواننده بودن رمان‌های عامّه‌پسند و کارکردهای فرهنگی آن کاری بسیار ضروری است که نتیجه‌اش می‌تواند بر جنبه‌های مغفول و ناپیدای وضعیت جامعه‌ی ما پرتوی روشنگر بیفکند. تعجب من بویژه از این است که این دید منفی درباره‌ی ادبیات عامّه‌پسند اصلاً مانع از حمایت گسترده‌ی مالی از سریال‌هایی نمی‌شود که در تمام مشخصات‌شان (از شخصیت‌پردازی و پیرنگ گرفته تا مضمون و درونمایه) مصداق تمام‌عیار رمان‌های عامّه‌پسند هستند. این سریال‌ها که تولید داخل هم هستند، نوعاً همان نوع سانتی‌مانتالیسمی را که شما اشاره کردید، از طریق داستان‌های عشقی به نمایش می‌گذارند و به عبارتی رواج می‌دهند، اما هیچ‌کس این تولیدات را «اغفال‌کننده» و «مضر» نمی‌نامد. حتی به عوامل و دست‌اندرکاران این سریال‌ها، از هنرپیشه و کارگردان گرفته تا فیلمنامه‌نویس و تولیدکننده، پی‌درپی جایزه هم می‌دهند و اصلاً یکی از آئین‌های ثابت در تلویزیون ما، برگزاری «جلسه‌ی تقدیر و تشکر» از سازندگان همین سریال‌هاست. پرسش من این است که فرق این سریال‌ها با رمان‌های عامّه‌پسند در چیست.

تا به حال به صورت جسته‌گریخته جلسات نقد و بررسی کتاب‌هایی که عامّه‌پسند خوانده شدند، در شهرهایی مانند تهران برگزار شده که موضوع بحث‌شان را هم متمرکز بر آثار عامّه‌پسند کردند. اما به نظر می‌رسد هیچ‌گاه به این گونه ادبی به صورت جدی نگاه نشده است و به عبارتی به رسمیت شناخته نشده است. چون علاقه‌مندان ادبیات به نوعی کسر شان خود می‌دانند بگویند از این کتاب‌ها خوانده‌اند یا درباره‌شان صحبت کنند. اما همه می‌دانند که این گونه آثار مخاطبان و به تبع تیراژ زیادی دارند. چرا تا به حال نظریه‌های این گونه ادبی گردآوری و تشریح نشده است؟

پاینده: بخشی از پاسخ را در جواب به سؤال قبلی دادم. همان دید منفی‌ای که گفتم، مانع از شکل‌گیری جریانی علمی برای پژوهش در این زمینه شده است. ریشه‌ی مسئله را البته باید در فقر نظریه و نقد ادبی در آکادمی دانست. تا زمانی که دید ما درباره‌ی ادبیات و روش مطالعه درباره‌ی آن، نظام‌مند و مبتنی بر نظریه نباشد، تا زمانی که اهمیت نقد نه فقط در مطالعات دانشگاهی بلکه در حیات اجتماعی خودمان را درنیافته باشیم، از پرداختن به نظریه‌های مربوط به ادبیات عامّه‌پسند هم غفلت خواهیم کرد. اگر رشته‌ی مطالعات فرهنگی در دانشگاه‌های ما وجود داشت، یقیناً این نوع ادبیات جزو حیطه‌های اصلی پژوهش‌های استادان و دانشجویان تحصیلات تکمیلی قرار می‌گرفت. متأسفانه در دانشگاه‌های ما، به علت انفصال مطالعات فرهنگی از سنت اصلی خودش یعنی نقد ادبی، نظریه‌های ادبیات عامّه‌پسند هم آن‌چنان که باید تبیین نشده‌اند. من به سهم خودم، با ترجمه‌ی کتاب مطالعات فرهنگی درباره‌ی فرهنگ عامّه که یک فصل کامل آن به رمان‌های عامّه‌پسند و روش‌شناسی تحقیق درباره‌ی آن اختصاص دارد، سعی کردم گامی در این مسیر بردارم، اما البته برای نیل به این هدف کارهای بسیار بیشتری باید انجام شود.

--------------------

گفت‌وگو از صادق وفایی


برچسب‌ها: ادبیات عامّه‌پسند, رمان‌های عامّه‌پسند, فرهنگ عامّه, مطالعات فرهنگی
+ نوشته شده در تاریخ  دوشنبه ۱ مهر ۱۳۹۲   |