عکس زیر در آخرین جلسهی کلاس «جامعهشناسی هنر و ادبیات» گرفته شد. دانشجویانی که در این عکس میبینید، میتوانستند به جای این درس واحدهای دیگری را بگذرانند، اما به تقاضای خودشان خواستند که در این ترم با هنر و ادبیات از منظری جامعهشناختی آشنا شوند. علاقهی آنها مشوق من هم شد تا هرچه بیشتر سعی کنم مخاطبانم از این کلاس و مطالبی که در آن ارائه میکنم نه فقط بیاموزند، بلکه لذت ببرند. در دانستگی لذتی هست که فقط اهل علم میتوانند تجربهاش کنند. هرچند که ترم بهار در دانشگاههای ما اصولاً کوتاهتر از ترم پاییز است، اما توانستم چهار فیلم سینمایی و دو رمان را با آنها کار کنم. هر یک از این آثار را با رویکردی متفاوت بررسی کردیم: از نشانهشناسی و روانکاوی تا جامعهشناسی و تحلیل گفتمان. بحثهای کلاس عمدتاً با این هدف صورت میگرفت که بتوانیم به واسطهی این فیلمها و رمانها لایهی پیدای امور در جامعهمان را کنار بزنیم و به لایههای عمیقترِ واقعیت اجتماعی برسیم. مشارکت فعالانهی اعضای کلاس نشان میداد که تشنهی یادگیری روشهای تحلیل کیفی هستند و هر کدام از این روشها برایشان چشماندازی جدید از جامعه باز میکند. در این ترم همچنین یک کارگردان هم که فیلمش در کلاس بحث شده بود، مهمان یکی از جلسات ما شد و به این ترتیب فرصت مغتنمی پیش آمد که این دانشجویانِ علاقهمند و کوشا بتوانند مستقیماً با خالق یکی از فیلمهایی که در کلاس تحلیل شده بود دربارهی همان فیلم صحبت کنند.
ترم به پایان رسید و من شاید دیگر کلاسی با دانشجویانی که در این تصویر میبینید نداشته باشم، اما خاطرهی خوبی از آنها در ذهنم ثبت شده است که با هر بار نگاه کردن به این تصویر زنده میشود. برای همهی آنها آرزوی موفقیتهای بیشتر و شادی دارم.

برچسبها: جامعهشناسی هنر و ادبیات, عکس یادگاری با دانشجویان, تحلیل فیلم, نقد رمان