۱. برخی از مهمترین ویژگیهایی که برای یک داستان کوتاهِ خوب (هنرمندانه، صناعتمندانه) میتوان برشمرد عبارتاند از:
شروع توجهبرانگیز، شخصیتهای گیرا (حداکثر سه یا چهار نفر)، دیالوگهایی که رویدادهای داستان یا شکلگیری پیرنگ را توجیه کنند، پیرنگ جالب، تنش و کشمکش مناسب، اوج متناسب با کشمکش، فرجام باورپذیر، فضاسازی عاطفیِ مناسب، زاویهی دید مناسب، استفاده از زمان و مکان مناسب، استفادهی مناسب از زبان، درونمایهی فرهنگی (کالبدشکافی فرهنگ).
۲. این ویژگیها را چگونه میتوان به دست آورد؟ به بیان دیگر، چگونه میتوان داستان خوب نوشت؟
اول: مبرمترین کار هر داستاننویس نوقلم، خواندن بهترین نمونهها و شاهکارهای داستان کوتاه، و نه فقط داستان کوتاه بلکه به طور کلی نثر روایتی است. به این منظور، باید از خواندن روایتهای شعریِ ادبیات کلاسیک آغاز کرد و بعد به استادان بزرگ داستان کوتاه رسید: چخوف، موپاسان، جیمز جویس، … . بر این نکته باید تأکید کرد که نه فقط داستانهای نویسندگان امروز، بلکه همچنین و بویژه باید داستانهای کلاسیک را خواند. نویسندگان نوقلم ایرانی بهتر است ابتدا آثار نویسندگان خارجی را بخوانند زیرا داستان کوتاه ژانری است که ما از ادبیات بیگانه اخذ کردهایم و هنوز بهترین نمونههای آن را باید در ادبیات غرب جست.
دوم: بکوشید ایدهی اصلی یا محوریِ یک داستان را پیدا کنید. معمولاً این ایده در بدو امر به صورت یک فکر خام و ناپخته و گذار به طور ناگهانی به ذهن متبادر میشود. مانند: «سر راه گذاشتن بچه». برای تبدیل این فکر خام به یک داستان کوتاه، داستاننویس باید بکوشد این ایدهی کلی را در قالب رویدادهای معیّن و شخصیتهای خاص بپروراند. سپس باید بُعدِ مهم یا دلالتداری را در این ایده پیدا کند. مثلاً میتوان شخصیت مادری را انتخاب کرد که برخلاف احساسات طبیعیِ خود، فرزندش را سر راه میگذارد. این میتواند آغاز مناسبی برای نوشتن یک داستان کوتاه باشد.
سوم: نویسنده باید مناسبترین زاویهی دید را برای روایت این داستان انتخاب کند. این داستان را هم رفتگر شهرداری که موقع جارو زدن یک کوچه آن بچهی سرراهگذاشتهشده را مییابد میتواند تعریف کند و هم رهگذر متمولی که با یافتن آن بچه او را از فقر نجات میدهد. اما چطور است روایت داستان را به عهدهی مادری بگذاریم که فرزند خودش را به رغم میلش سر راه میگذارد؟ اگر نویسنده نتواند زاویهی دید مناسبی برای روایت داستان انتخاب کند، بهتر است ایدهی دیگری را برای داستان در نظر بگیرد.
۳. بعد از انتخاب یک فکر خام و زاویهی دید مناسب، باید طرح کلیِ رویدادهای داستان را معیّن کرد. اگر طول متعارف یک داستان کوتاه را بین ۱۵ الی ۲۰ صفحه بدانیم، در آن صورت باید گفت که لااقل به سه یا چهار صحنهی مهم نیاز است. داستان مربوط به سر راه گذاشته شدن بچه را با سه صحنهی اصلی اینگونه میتوان در نظر گرفت: ۱. گفتوگوی شخصیت اصلی (که از شوهر خود جدا شده است) با همسر دومش و اصرار شوهر دوم به سر راه گذاشته شده بچه؛ ۲. رفتن مادر به یک میدان پُرازدحام و رها کردن پسربچهی سه سالهاش در آن میدان؛ ۳. پشیمانیِ بیحاصلِ مادر پس از سر راه گذاشتن بچه.
۴. علاوه بر شخصیت اصلی، چند شخصیت فرعی هم باید در نظر گرفت. تعداد این شخصیتهای فرعی، در تناسب با حیطهی محدود داستان کوتاه، باید معدود باشد، به گونهای که رویدادهای داستان به راحتی پیش بروند.
۵. در این مرحله، یعنی پس از یافتن یک فکر خام و طرح کلیِ پیرنگ و شخصیتها، باید داستان را عملاً به رشتهی تحریر در آورد. نوشتن کاری سهل نیست، اما کسی که میخواهد داستاننویس شود باید خود را به لذت بردن از نگارش عادت دهد.
۶. داستان را باید چندین مرتبه نوشت و ــ مهمتر ــ ویرایش کرد. حتی حرفهایترین نویسندگان هم نیاز به بازنگاری و ویرایش چندبارهی اثرشان دارند. البته ویرایش و حک و اصلاح و تعدیل متن داستان حدی دارد و نباید تا ابد ادامه پیدا کند. حسی غریزی به نویسنده میآموزد که در مرحلهی معیّنی، دیگر لازم است که کار بر روی داستان را متوقف کند و بکوشد تا داستان دیگری بنویسد.
۷. اما شاید هیچ توصیهای به نویسندگان جوان، مهمتر از این نباشد که هیچچیز جای تمرین در نگارش را نمیگیرد.
تمام این نکات را جلال آلاحمد رعایت کرد و داستان ماندگاری با همین مضمون (احساسات متناقض مادری که فرزندش را سر راه میگذارد) نوشت که هنوز هم در زمرهی درخورتوجهترین داستانهای کوتاه ایرانی است. بد نیست این داستان را، که عنوانش «بچهی مردم» است، (دوباره) بخوانید تا بهتر متوجه شوید که رعایت نکات ذکر شده در این یادداشت میتواند منجر به نگارش چه داستان تأملانگیزی شود.
برچسبها: داستاننویسی, شیوهی نگارش داستان کوتاه, پیرنگ, شخصیتپردازی