حسین پاینده

منوی اصلی
آرشیو موضوعی
آرشیو ماهانه
تازه‌ترین مطالب
پیوندهای روزانه
پیوندها
امکانات
 RSS 

POWERED BY
BLOGFA.COM

Google


در اين سايت
در كل اينترنت

آنچه در زیر می‌خوانید، بخش نخست از متن مصاحبه‌ای است که در حاشیه‌ی نمایشگاه کتاب درباره‌ی پیشینه‌ی نقد ادبی در ایران و وضعیت امروز آن انجام شد.


اگر بخواهیم درباره‌ی نقد ادبی در ایران صحبت کنیم، شاید اولین پرسشی که مطرح می‌­شود و در این سال‌ها هم در ایران چالش‌برانگیز بوده، تاریخ نقد ادبی در ایران باشد. مباحثی مطرح شده، کتاب‌هایی نوشته شده و تحقیقاتی دانشگاهی در حد رساله‌های دکتری انجام شده که بعداً تبدیل به کتاب شده است. برخی از این کتاب‌ها اشاره می‌کنند که نظریه و نقد ادبی در ایران در دوره‌ی کلاسیک هم وجود داشته، حتی بعضی از کتاب‌ها به طور مشخص در این مورد نوشته شده است. اگر به تاریخ نقد در غرب توجه کنیم، تاریخ نقد جدید را معمولاً از نیمه دوم قرن هجدهم بررسی می‌کنند. با توجه به این‌که تا اندازه‌ای می‌توان گفت نقد، گفتمان نقد، نقد ادبی و بنیان‌های نظری نقد یک سری مفاهیم مدرن هستند که با آشنایی ایرانیان با جهان مدرن وارد فرهنگ ایرانی شده‌اند، آیا می‌شود منطقی برای این‌ کارها در ایران متصور شد؟

پاینده: اگر به پیشینه‌ی نقد ادبی در آنجایی که به وجود آمد و رشد کرد دقت کنیم، می‌بینیم که نقد ادبی ریشه در فلسفه دارد. حدود چهارصد سال قبل از میلاد در یونان باستان نطفه‌های نقد ادبی در گفت‌وگوی انتقادی افلاطون و ارسطو شکل گرفت. ابتدا افلاطون بود که تعریفی از کارکرد هنر و ادبیات در رساله آیون و بعد جمهور به دست داد. پاسخ ارسطو به او (کتابی که ما در ایران به عنوان فن شعر می‌شناسیم) نطفه‌ی نظریه و نقد ادبی را بست. معمولاً از این کتاب به عنوان نخستین اثر در حوزه‌ی نقد ادبی نام برده می‌شود.

تعمداً به این پیشینه اشاره می‌کنم که بگویم در واقع ضرورت پرداختن به هنر از دل مباحث فلسفی به وجود آمد. طبیعتاً اولین پرسشی که در خصوص نظریه و نقد ادبی در ایران مطرح می‌شود این است که زمینه‌اش چه بوه است، از کجا به وجود آمده، آیا چیزی شبیه به همان مجادله‌ی فلسفی که بین افلاطون و ارسطو شکل گرفت در سنت‌های فکری و ادبی ما وجود داشته تا امروز بتوانیم از نقد ادبی و نظریه‌ی ادبی به معنای اخص کلمه صحبت کنیم؟

اگر هر علم و دانشی از سابقه‌ای برخوردار باشد، باید آن سابقه را شناخت و معرفی کرد؛ ولی آنچه امروز نظریه و نقد ادبی می‌نامیم، در فرهنگ ما با این تعاریف مسبوق به سابقه نیست. کار بهتری که علاقه‌مندان به نقد ادبی می‌توانند انجام دهند این است که نظریه‌ها و روش‌شناسی‌های این حوزه از علوم انسانی را به‌درستی یاد بگیرند و از آن‌ها در پژوهش‌هایی که گرهی از مسائل فرهنگی ما باز می‌کند به مؤثرترین شکل ممکن استفاده کنند. به نظرم این رویکرد در همه‌ی حوزه‌های دانش ضرورت دارد و انجام هم می‌شود. برای مثال، دست‌اندرکاران مهندسی مکانیک اصلاً شرمسار نیستند که مبانی این دانش را به دقت آموخته‌اند و امروزه در صنعت خودروسازی در کشورمان به کار می‌برند تا اتومبیل‌هایی بهتر تولید کنند.

برخی از دوستان ما، به‌خصوص کسانی در حوزه زبان و ادبیات فارسی تدریس می‌کنند، بلاغت را با نقد ادبی اشتباه گرفته­‌اند، یعنی به کتاب­‌هایی اشاره می‌کنند که قرن‌­ها پیش درباره صناعات شعری نوشته شده است و آن‌ها را مصداق منابع نقد ادبی تصور می‌کنند. اگر تعریف علمی نظریه و نقد را مبنا قرار دهیم، این‌­ها را کتاب­‌های نظریه و نقد ادبی به معنای اخص کلمه نمی­‌دانیم.

از همین نقطه‌­ای که صحبت‌تان تمام شد، می‌­توانیم ادامه دهیم. حالا می‌توانیم بگوییم از آغاز آشنایی ایرانیان با جهان مدرن یا به عبارتی دقیق‌­تر از آغاز مرحله‌ی پرتاب شدن انسان ایرانی به دنیای مدرن، همان مقطع تاریخی که می­‌تواند اواخر دوران قاجار یا دقیقاً با مشروطه هم­زمان باشد، آیا می‌توانید آنجا از منتقدان ادبی سراغ بگیرید؟ این سؤال از این روست که در برخی از کتاب­‌های تألیفیِ نقد ادبی از کسانی مانند میرزا فتحعلی آخوندزاده، فریدون ادمیت، خانلری، احسان طبری و زرین‌کوب نام برده می‌شود. مثلاً این نقل‌قول را در نظر بگیرید: «این قاعده در یوروپا متداول است و فواید زیاد در ضمن آن مندرج، مثلاً وقتی که شخصی کتابی تصنیف می‌کند، شخصی دیگر در مطالب تصنیفش ایرادات می‌­نویسد به شرطی که حرف دل‌آزار و خلاف ادب نسبت به مصنف در میان نباشد و هر چه گفته آید به طریق ظرافت گفته شود، این عمل را به‌اصطلاح  به فرانسه قرطیقا می‌گویند. مصنف به او جواب می­‌گوید، بعد از آن شخص ثالث پیدا می‌شود یا جواب مصنف را تصدیق می‌کند یا قول ایرادکننده را مرجّح می­‌پندارد. نتیجه این عمل این است که رفته رفته نظم و نثر و انشا و تصنیف در زبان هر طایفه یوروپا سلاست به هم می­‌رساند و از جمیع قصورات به قدر امکان مبرا می­‌گردد.»

از همین شخص نقل‌­های دیگری هم هست. نقدی بر مثنوی معنوی نوشته که مفهومی است و گفته وقتی می‌­خواهم به زبان دیگری ترجمه کنم، ترجمه‌­پذیر نیست و از لحاظ مفهومی ایرادهایی دارد که ترجمه­‌پذیر نیست. در آن موقع، انتقاد به این شکل از متنی به این مهمی در ادبیات فارسی به نظرم خیلی جالب آمد. تاریخ نقد او بر مثنوی، هشتم ژوئن ۱۸۷۶ بوده و این‌­طور آغاز می­‌کند: «به شیوه‌ی ارباب قلم اروپا راجع به ملای رومی و تصنیف اخیرش می‌­نویسم.» این تأکید برای این‌که بگوییم در این دوره نگاه مدرن هست مثال خوبی است، اما می‌­توان این‌ها را نقد ادبی نامید؟

پاینده: انقلاب مشروطه با نوعی خودآگاهی انتقادی راجع به زندگی ما ایرانیان درآمیخته شده بود. به عبارتی می‌توان گفت در آن زمان، هستی اجتماعی خود را از منظری انتقادی بازنگری می‌­کردیم. بنا بر این جای تعجب نیست که کسانی در آن مقطع مهمِ تاریخی تحت ‌تأثیر این موج فکری قرار گرفتند و از جمله در ادبیات شروع به تفکر انتقادی راجع به میزان موفقیت یک متن یا ملاک‌­های برتری یک متن بر متن دیگر کردند. از نمونه‌ای که شما نقل‌قول کردید کاملاً پیداست که شیوه‌ی خوانش سنجشگرانه متون، در آن زمان به موضوعی درخور تأمل تبدیل شده بود. آن نقل‌قول‌ها همه حکایت از تلاشی جدید برای فهم دوباره‌ی خود دارد. «خود» آن جریان تاریخی‌ای است که تا آن مقطع این میراث ادبی را به وجود آورده، میراثی که در مطالعات ادبی صرفاً ستوده شده، ولی حالا (در بحبوحه‌ی جنبش مشروطه) در مواجهه با مسائل اجتماعی، آن ادبیات در حال دگرگونی است. این دگرگونی به دو صورت متبلور می‌شود: یکی در مضامین ادبیات و دیگری در زبان (واسطه‌ی بیان آن مضامین). به دلیل تطبیق بین این دو است که ادبیات از این زمان به بعد بیان منشیانه و لفاظانه خود را کنار می‌گذارد و به گفتار عمومی مردم نزدیک می‌شود. شاعران و نویسندگان ما به جای عشق لاهوتی به مسائل ملموس اجتماعی می­‌پردازند، مسائلی از قبیل فاصله طبقاتی، استبداد، نبود امکانات اولیه‌ی رفاه اجتماعی ... . وقتی این اتفاق در ادبیات می‌افتد، کسانی هم که دست‌اندرکار مطالعات ادبی هستند، دوست دارند که به تأسی از روحیه‌ی عمومی، ادبیات و متون ادبی را نقادانه بررسی کنند. فراموش نکنیم نقد ادبی انتقاد نیست، گرچه ما این دو لفظ («نقد» و «انتقاد») را به صورت مترادف به کار می‌­بریم ولی کسی که ایرادی از یک متن بگیرد و ضعف­‌هایش را فهرست کند، نقد ادبی انجام نداده است. نقد ادبی به مفهوم فنی و علمی این اصطلاح، یعنی تبیین معانی متکثر متن با استناد به روش‌شناسی‌ها و اصطلاحات و مفاهیم مطرح‌شده در نظریه­‌های ادبی. اگر این تعریف علمی را مبنا قرار بدهیم، نمونه‌هایی را که شما ذکر کردید، نمی‌توانیم به معنای اخص کلمه مصداق نقد محسوب کنیم. با این حال، می‌­توانیم یک نقطه‌ی اشتراک داشته باشیم. به نظر می‌­آید کسانی از قبیل آخوندزاده اولین بحث‌ها در خصوص این‌که چگونه به ادبیات نگاه کنیم، چگونه درباره‌اش اظهارنظر کنیم، شعر برتر چیست، چه ملاک­‌هایی برای برتری آثار ادبی وجود دارد، و غیره را مطرح کردند. طرح این مباحث را باید در زمره‌ی نخستین گام­‌ها در مسیر شکل‌گیری جریان جدی نقد در کشور ما دانست. به نظرم این حرکت به سمت نقد ادبی است نه دقیقاً نقد ادبی.

اگر بخواهیم از دوره‌ی مشروطه تا انقلاب اسلامی بررسی کنیم به ندرت افرادی پیدا می‌­شوند که تحصیلاتی در زمینه‌­های نظریه و نقد ادبی داشتند و در ایران زندگی می­‌کردند یا در فضای آکادمیک حضور داشتند. استثنا در این زمینه خانم فاطمه سیّاح است. سال ۱۳۱۲ آقای کسروی، که از پیشگامان روشنگری در ایران بوده، مطالبی علیه رمان نوشته و خانم سیّاح در پاسخ به ایشان ناچار شده رمان را تعریف کند و تأکید کند رمان بازتاب دقیق و عینی جهان واقعی و بیرونی نیست و بر اساس خیال (یا همان تخیل) است. بنا بر این، تا آن دوره یعنی سال 1312 به نظر می‌­رسد حتی قالب­‌های مدرن که بخش عمده‌­ای از نظریه‌های ادبی و نقد ادبی در مورد آن‌هاست، در ایران هنوز جا نیفتاده است. در زمینه‌ی شعر هم به ندرت مباحثی هست، مثلاً احسان طبری جاهایی درباره‌ی موضوعات زیباشناسیک مدرن در شعر نیما مطالبی نوشته. اگر بخواهیم از دوره‌ی مشروطه تا انقلاب اسلامی درباره‌ی نظریه‌­پردازان بحث کنیم، همان‌طور که بعضی‌ها اشاره کرده‌اند، شاید بتوان گفت نیما تا اندازه­‌ای با نظریه‌ی ادبی آشنا بود که به نظر می‌رسد نظریه‌ی شعری خود را با توجه به آشنایی‌ای که با فرهنگ فرانسه داشته توضیح می‌داده و بر آن اساس کارش را پیش می‌برده. آیا چنین مقام یا وضعیتی را برای نیما قائل هستید؟ یا منتقدان دیگری می‌شناسید که اشاره کنید؟

پاینده: در نامه‌­هایی که از نیما باقی مانده، نوعی خودآگاهی کم‌نظیر درباره‌ی ماهیت شعر، قالب‌­های مختلف سرودن شعر و نحوه شکستن آن قالب‌ها برای درانداختن طرح‌­های نو در شعرگویی به چشم می­‌خورد. هرچه به زمانه‌ی معاصر می­‌آییم، این خودآگاهی بیشتر می‌­شود. به نظر می‌آید شاعران ما در گذشته بر شهود تأکید می‌گذاشتند و فکر می­‌کردند شعر گفتن تحت تأثیر یک نیروی ماورایی قرار می‌­گیرد و حتی به رغم خودشان شعر از وجودشان بیرون می‌­تراود، در حالی که وقتی به دوره‌­های متأخر مثل نیما می‌­رسیم، به نظر می­‌آید که شاعران به دنبال دانش و آگاهی راجع به مباحث نظری در خصوص شعر هستند. جای تردید نیست که این قبیل خودآگاهی‌ها، در شکل­‌گیری جریانی که امروز آرام‌آرام خودش را در حوزه‌ی نقد ادبی می‌شناساند، بسیار تأثیر گذاشته‌اند، چندان که می‌بینید در همین نمایشگاه کتاب جلسه‌ای را به نقد ادبی اختصاص داده‌اند. نقش فاطمه سیّاح در شکل‌گیری این جریان را باید بر اساس تأکید فزاینده بر خودآگاهی ادبی بررسی کرد و فهمید. خانم سیّاح استاد راهنمای رساله دکتری سیمین دانشور بود و این نکته‌ی مهمی است. یکی از شناخته‌شده‌ترین رمان­­‌نویسان ما را کسی تربیت کرد که به‌صورت آکادمیک تا این حد درباره‌ی مسائل نظری آگاهی داشته است. یا درباره‌ی مرحوم زرین‌­کوب باید گفت ایشان هم در زمانه‌ی خودشان با نقد ادبی آشنایی داشتند. کتاب دکتر زرین‌کوب با عنوان آشنایی با نقد ادبی در واقع رساله‌ی دکتری ایشان در دانشگاه تهران بوده است. کسان زیادی را می­‌توانیم اضافه کنیم، مثل رضا براهنی. این‌ها همه نقش داشته‌­اند و باید سپاسگزار تحقیقات، تألیفات و ترجمه‌های آن‌ها باشیم. اما هرچقدر به زمانه‌ی خودمان نزدیک می‌شویم، نظریه‌های ادبی بسیار پیچیده‌تر و متنوع‌تر می‌شوند. به‌خصوص در دو دهه‌ی اخیر از راه ترجمه با موجی از نظریه‌­ها روبه‌رو هستیم که پیشکسوتانی مانند سیّاح و زرین‌کوب و براهنی حتی اشاره­‌ای هم به آن‌ها نکرده‌اند. کارهایی که آن‌ها در گذشته انجام داده‌­اند، در زمانه‌ی خودشان بسیار ارزشمند بود، اما الان برای رفع نیازهای‌مان در حوزه‌ی‌ مطالعات نقادانه ادبی کفایت نمی‌­کند. بیان این موضوع، نه از سر ناسپاسی بلکه برای تأکید بر پویایی دانش است. دو جلد کتاب آشنایی با نقد ادبی مرحوم زرین‌کوب قطعاً در مقطع زمانی خاصی خدمتی به نقد ادبی بود، اما محتویات آن کتاب نقصان دارد و برخی مباحث و نظریه‌ها بیش از حد اجمالی و به‌طور نادقیق در آن مطرح شده‌اند. پس بهتر است به جای صحبت از تاریخچه‌ی نقد در ایران، به سمت پاسخ‌گویی به این پرسش‌های مبرم و اساسی برویم که: نیازهای امروز نقد ادبی ما چیست؟ منابع موجود ما چه هستند؟ چه کاری در این زمینه صورت می‌­گیرد؟ برنامه‌ریزی‌های دانشگاه در این مورد چیست؟ به بیان دیگر، کمی نگاه به آینده داشته باشیم. بر درک نیازهای امروز و ترسیم تصویری تا حد ممکن روشن از آینده بسیار تأکید دارم، چون می‌بینم تدریس ادبیات در دانشگاه­‌های ما مدام با نگاه به گذشته است. امروز هم شعر سروده می‌شود و علاوه بر شعر کلاسیک باید شعر معاصر را هم خواند و شناخت. دانشجوی ادبیات باید شاعران امروز را هم بشناسد. درباره‌ی نقد ادبی هم این حکم به طریق اولی مصداق دارد.

اتفاقاً عامدانه اولِ بحث مطرح کردم چون هم‌زمان با توجه به مباحث مربوط به نظریه­‌های ادبی و نقد ادبی در دو دهه‌ی اخیر، بحث‌هایی تاریخی هم مطرح شده و کتاب‌ها و مقاله‌های زیادی در این مورد نوشته شده و می‌خواستم نظر کارشناسی شما به عنوان یک منتقد ادبی و استاد نظریه و نقد را بدانم. سعی می‌کنیم با اشاره­‌ای به وضعیت کنونی نقد ادبی در غرب، وارد حیطه‌ی همین دو دهه در ایران بشویم، دوره‌ای که می‌شود گفت دوره رواج گرایش­ به نظریه­‌های ادبی در ایران است.

می­‌خواهم بخشی از مقدمه‌ی کتابی از ایگلتون به نام رویداد ادبیات را که در سال ۲۰۱۲ منتشر شده است، بخوانم: «نظریه‌ی ادبی در دو دهه‌ی اخیر از مد افتاده است به‌گونه‌ای که کتاب­‌هایی از این دست رفته‌رفته کمتر دیده خواهند شد. کسانی هستند که از این وضعیت بسیار خرسندند، بیشتر آن‌ها هم [این] پیش­گفتار را نخواهند خواند. در سال­‌های دهه‌ی هفتاد و هشتاد پیش­بینی این‌که بخش عمده‌ای از نشانه‌­شناسی، پساساختارگرایی، مارکسیسم و روانکاوی و زمینه‌­هایی مانند این‌ها برای دانشجویان سی سال بعد گویا زبان‌­های ناشناخته‌اند بسیار سخت بود. این زمینه‌­ها را چهارگانه‌ای از دل‌مشغولی‌ها شامل پسااستعمارگرایی، مطالعات مربوط به قومیت و نژاد، سکشوآلیته و مطالعات فرهنگی به کناری زده‌­اند.» بعد هم اشاره می‌­کند که البته این چهار رویکرد اصلی که از نظر ایشان غالب هستند خالی از نظریه نیستند، بنیادهای نظری در این‌ها وجود دارد و نظریه کاملاً از بین نرفته.

 اگر تاریخ نقد جدید را از همان نیمه‌ی دوم قرن هجدهم که رنه ولک مطرح می­‌کند در نظر بگیریم و بعد از سال­‌های ۱۹۲۰ به بعد، نقد نو، فرمالیسم و رویکردهای دیگری را که در غرب مطرح شده‌اند در نظر بگیریم (البته بخش عمده‌ای از توجه ما به نظریه و نقد ادبی در دو دهه‌ی اخیر، علاوه بر ترجمه‌های مغلوط، ناقص بوده و منظور ما در این‌جا همان کارهای جدی است)، متوجه می‌شویم که هنوز در جامعه‌ی ایران رواج این نظریه‌ها و رویکردها و آشنایی دقیق با آن‌ها را ندیده‌ایم. در بررسی تحقیقات شما متوجه شدم، در زمینه نظریه و نقد ادبی بیش از ۲۵ کتاب نوشته‌اید، ترجمه یا ویرایش کرده‌اید، بیش ۱۲۵ مقاله در این باره دارید، فعالیت‌های شما از رویکردهای زبان‌بنیاد در نقد ادبی، هم عملی و هم به صورت تئوری، گرفته تا توجهی که همواره به مطالعات فرهنگی داشته‌اید، که رویکرد بسیار روزآمدی است، را در بر می‌گیرد. در کار شما، از این رویکردهای نظری که هنوز در جامعه‌ی ایران جا نیفتاده اما به نظر می‌رسد در غرب کهنه شده‌اند، به شکل متفاوتی استفاده می­‌شود، یعنی مجموعه‌­ای از این نظریه‌­ها را که فکر می­‌کنیم در غرب کهنه شده در نظر بگیریم، این‌ها بخش­‌هایی از جعبه‌ابزار شما در تحلیل متن است. این‌ها در مراحل اولیه‌ی تحلیل متن به کار می‌روند و بعد نوبت به به مناسبات برون‌متنی از قبیل مطالعات فرهنگی، جامعه‌شناسی ادبیات و... می‌رسد. این موضوع، یعنی شناخت نظریه‌ها و رویکردهای که در غرب از مد افتاده‌اند در جامعه‌ی ایرانی هنوز رخ نداده است و می‌خواهم بپرسم که از نظر تاریخی رابطه‌ی نظریه و نقد ادبی در ایران با اکنونِ غرب را چطور می‌بینید و چه رابطه‌­ای با نیازهای جامعه‌ی ایران دارد.

پاینده: پرسش خوبی است، چون به نظرم خیلی مواقع کتاب‌­هایی درباره‌ی نظریه‌های ادبی ترجمه می‌­شوند که بسیار جدیدند ولی کمترین ارتباطی با نیازهای ما در کشورمان ندارند. متأسفانه حتی خواندن آن کتاب­‌ها هم با دشواری همراه است، چون خواننده‌ی ایرانی پس‌زمینه‌ی لازم برای فهم آراءِ این اندیشمندان را ندارد و به همین دلیل از نقد ادبی زده می­‌شود. واقعیت این است که نقد ادبی در جامعه‌­ای مانند انگلستان از دبیرستان شروع می­‌شود. آن‌جا دانش‌آموز موقعی که در حال گذران آخرین سال­‌های دبیرستان است، باید رمان بخواند و این کار با خوانش رمان‌های قرن هجدهم، یعنی رمان‌های کلاسیک، آغاز می‌شود. دقت داشته باشید که وقتی صحبت از «خوانش رمان» می‌کنیم، منظور صرفاً خواندن به معنای متداول (مانند خواننده عام) نیست، بلکه رمان را تحلیل می­‌کنند و معلم سعی می­‌کند بذرهای یک جور اندیشه‌ی نقادانه را از همان زمان در ذهن دانش‌­آموزان بکارد. مثلاً تفکر درباره شخصیت، تعامل شخصیت با جهان پیرامونش، جهان داستان و جهان واقعیت، اینها مفاهیمی است که فهمیدن‌شان و سر و کار داشتن با آن‌ها حتی از دبیرستان شروع می­‌شود و در دوره‌ی دانشگاه اگر کسی بخواهد در رشته‌های علوم انسانی تحصیل کند فرض بر این است که قاعدتاً با مفاهیم نقادانه سر و کار داشته است. بنا بر این، به قول ایگلتون وقتی به دهه­­‌های اخیر می‌­رسیم احساس می­‌کنیم برخی از نظریه­‌ها کهنه شده‌اند. بله این گزاره در آن جامعه درست است، منتها در کشور­ ما فرآیند متفاوتی طی شده است. تازه در همین دو سه دهه‌ی اخیر بوده که ما به طور نظام‌مند شروع به معرفی حوزه­ای از مطالعات علوم انسانی به نام  نقد کرده‌ایم.

اگر برنا­مه‌­های درسی دانشگاه­‌های ایران را بررسی کنید، خواهید دید که تا همین چند سال پیش درسی به نام نقد ادبی در رشته‌ی ادبیات فارسی نداشتیم. این درس الان فقط در دوره‌ی لیسانس ارائه می‌شود و تازه می­‌خواهیم به این فکر برسیم که در دوره‌ی فوق‌لیسانس هم باید درس نقد ادبی گذاشته شود. بسیاری از نظریه‌هایی که ایگلتون نام می‌برد در پیوند با جنبش‌­های اجتماعی شکل گرفتند. مثلاً فمینیسم را در نظر بگیرید. مساوات برای حقوق قانونی و مدنی زنان با مردان ابتدا یک درخواست صنفی زنانه بوده، منتها این جنبش به دنبال خود در حوزه‌ی مطالعات ادبی هم این پرسش‌ها را مطرح کرد که: تا به حال بازنمایی زنان در رمان­‌ها و آثار ادبی به‌طور کلی به چه صورت بوده؟ مردسالاری در جامعه چه بازتابی در این بازنمایی داشته است؟ تصویر غالب در جامعه از زنان چگونه در ادبیات بازتولید شده است؟ این پرسش­‌ها زمینه‌ی شکل‌گیری نظریه‌ی جدیدی با عنوان فمینیسم را ایجاد کرد. این مثال­‌ها برای این است که بگویم شکل‌گیری نحله‌­های فکری بر اساس سابقه‌های فکری و اجتماعی شکل می‌گیرند و برمی‌آیند. در کشور ما اینطور نبوده و بیشتر از راه ترجمه و در سال­‌های اخیر مقداری هم تألیف به این سمت حرکت کرده‌ایم. بسیاری از این تألیفات هنوز تلاش‌­های اولیه است و بیش از ترجمه‌ها یا تألیف‌هایی که می‌کنیم، نخست باید مخاطبان خود در علوم انسانی را به ضرورت تفکر انتقادی سوق دهیم، یعنی ببینیم فرای لذت، مثل لذت تماشای یک فیلم سینمایی، چگونه می‌­شود آن فیلم را تبدیل به بهانه‌ای برای بازنگرش انتقادی به خود و جهان پیرامون خودمان بکنیم. اگر این کار صورت بگیرد، آن‌گاه نظریه­‌های ادبی هم جایگاه مناسب خودشان را پیدا خواهند کرد.

(ادامه دارد.)


برچسب‌ها: تاریخ نقد, آخوندزاده, آدمیت, سیّاح
+ نوشته شده در تاریخ  دوشنبه ۳ شهریور ۱۳۹۹   |