منتقدان در ابتدا «تئاتر معناباختگی» را تئاتری انتقالی مینامیدند و منظورشان این بود که این شیوهی نمایش منجر به چیزی متفاوت میشود. تا به امروز این اتفاق رخ نداده، بلکه در عوض «تئاتر معناباختگی» هرچه بیشتر به صورت نوعِ ادبیِ متمایز و مستقلی پذیرفته شده است.
مضامینی که نمایشنامهنویسان این جنبش به آن میپردازند، جدید نیست و لذا موفقیت این نمایشنامهها غالباً بستگی به کارایی فنون و شیوههای جدیدی دارد که نمایشنامهنویسانِ «معناباختگی» برای نشان دادن مضامین آثارشان به کار میبرند. اما این فنون به قدری جدید هستند که اجرای هر یک از این نمایشها، تماشاگرانِ بسیاری را گیج میکند. با این حال اگر فنون یادشده به منظور تأکید گذاردن بر معناباختگیِ موقعیت انسان در عالَمِ هستی به کار میروند، پس دیگر ارائهی این مفهوم از طریق مجموعهای از وضعیتهای مضحک صرفاً موجب معناباختهتر شدن موقعیت انسان میشود و در واقع این فنون بدین ترتیب همان وضعیتی را که این نمایشنامهنویسان از آن ابراز تأسف میکنند، تحکیم میبخشند.

پرترهی بکت
به عبارت دیگر، نشان دادن فقدان مراوده بین انسانها از طریق گفتههایی نامرتبط و ظاهراً نامنسجم موجب این اتهام میشود که کارکردگرایی در این آثار به نحو مضحکی به افراط گراییده است. اما هدف نمایشنامهنویسانِ «معناباختگی» نیز دقیقاً همین است. اینان از گفتارهای غیرمنطقیای که معناباختگیِ عالَمِ هستی را بهطور تدریجی نشان دهد به ستوه آمدهاند؛ به همین دلیل نقطهی آغاز کارشان این پیشفرض فلسفی است که دنیا معنای خود را از دست داده است. سپس آنان بر مبنای این پیشفرض نمایشهایی خلق میکنند که قاطعانه نشان میدهد عالَمِ هستی واقعاً معناباخته است و شاید همین نمایشنامهها نیز نشانهی دیگری از معناباختگی زندگی باشند.
میتوان چنین نتیجه گرفت که اگر عامّهی مردم بتوانند کاربردهای نامتعارف فنون نمایشی برای اثبات مضامین این نمایشنامهها را بپذیرند، آنگاه چشماندازی روشن و متقاعدکننده دربارهی معناباخته بودنِ زندگی انسان به طریق نمایشی به دست میآید. این معناباختگی پیامد اضمحلال فردیت، فقدان مراوده و مجبور شدن انسان به همرنگ گشتن با دنیایی نه چندان ارزشمند است که در آن هیچ عملی واجد معنا نیست. از آنجا که شخصیتهای محدود و تراژیکِ این نمایشنامهها به صورتی مسخره ارائه میشوند، انسان به یاد میآوَرَد که موقعیتِ خودِ او و بهطور کلی زندگی بشر اساساً معنای خود را از دست داده است. تمام نمایشنامههای «تئاتر معناباختگی» هرجومرج و سرگردانیِ انسان مدرن را به نمایش میگذارند. همهی این نمایشنامهها به اغتشاشی که در جامعهی معاصر مشهود است، مضطربانه میخندند و به همین دلیل به رغم ساختار و حوزهی بسیار متفاوتشان، همگی واجد دیدگاه اساساً یکسانی هستند.

تصویری از آرامگاه بکت
برچسبها: تئاتر معناباختگی, معناباخته, ساموئل بکت, بکت و تئاتر معناباختگی